پارت 31 فصل 2 دزد پنهان
پارت 31 فصل 2 دزد پنهان
ا/ت ویو
رئیس : خب ا/ت بعد از صبحونه برات توضیح میدم یکم سخته ولی تو میتونی
ا/ت : باشه
صبحانه رو که خوردیم روی صندلی روبروش نشستم جک رفت تو اتاقش انگار کار داشت
رئیس : خب ا/ت آماده ای؟
ا/ت: آ آره
مگه چی میخواد بگه
رئیس : ا/ت خونه ای که باید بری....
چرا ادامه نداد
ا/ت : خب
رئیس : خونه ی کناری اون پسرس
ا/ت : کی؟
رئیس : اسمش چی بود همونی که ازش جدا شدی
ا/ت : جین
رئیس : آره آره همون
ا/ت : نمیشه....اینو از من نخواید لطفا این ماموریت و بدید به جک اگه منو ببینه چی؟
رئیس : آروم باش اول آروم باش تا من برات توضیح بدم
ا/ت : ....
اگه منو ببینه خیلی برام بد تموم میشه
رئیس : ببین ا/ت ما یکی رو پیدا کردیم که وقتی تو میری کارتو انجام بدی اون سر اون پسره گرم میکنه و تو میتونی راحت کارتو بکنی
ا/ت : اما
رییس : اما نداره کاری که گفتمو میکنی
استرس داشتم رئیس که اینو فهمید دستامو گرفت
رئیس : ا/ت نترس چیزی نمیشه قول میدم
به چشماش نگاه کردم
ا/ت : باشه
رئیس : همینه حالا شدی ا/تی که من میشناسم
خنده ای کرد که منم لبخند زدم
رئیس : حالا برو استراحت کن شب باید بری
ا/ت : باشه پس فعلا
رئیس : خداحافظ
رفتم بالا تو اتاقم نشستم رو تخت و با دستام سرمو گرفتم اگه منو ببینه چه فکری میکنه اما اشکال نداره این آخرین ماموریتم تو کرس بعد میرم ایتالیا به وطنم میرم اونجا
( بله ا/ت ایتالیاییه ولی توی 15 سالگی مادر و پدرش فرستادنش کره پیش یکی از فامیلا چون باهاش بدرفتاری میکردن و کتکش میزدن از اونجا فرار کرد و توی کوچه ها با جک آشنا شد جک هم سن ا/ت بود ولی چون اهل کره بود و خانواده ی اونم اذیتش میکردن با پُرسو جو تونسته بود جایگاه رئیسو پیدا کنه و ا/تو هم با خودش برد و وارد این کار شدن بعد از 2 سال که ا/ت حرفه ای شده بود فهمید که پدر و مادرش توسط دشمناشون کشته شدن و ا/تو برای همین فرستادن کره تا کشته نشه )
خسته بودم رو تخت دراز کشیدم و به سقف زل زدم با فکر اینکه شب باید انرژی داشته باشم چشمامو بستم و خوابیدم
جین ویو
صبح پاشدم و رفتم سر کارم آقای جانگ امروز خیلی کمکم کرد البته تقریبا همیشه کمکم میکنه حالم زیاد خوب نبود چشمام پف کرده بود فکر کنم بخاطر گریه های دیشبه امروز فقط سلام کردم حرفی نزدم که آقای جانگ اومد کنارم وایساد
آقای جانگ : جین پسرم چیزی شده؟
جین : نه من خوبم
آقای جانگ : دروغ نگو هر کی ببینتت میفهمه
جین : مهم نیست
دستمو گرفت و کشید سمت صندلی و نشوندم خودشم جلوم نشست
آقای جانگ : زود باش تعریف کن
جین : خب..خب
آقای جانگ : جین تو هم مثل پسر منی میتونی باهام راحت باشی
جین : اون به من.. خیانت کرد( داره گریه میکنه )
آقای جانگ : چی؟
جین : خیانت.. کرد
اومد نزدیکم و بغلم کرد
آقای جانگ : پسرم آروم باش
جین : چرا با من...اینکارو کرد ..چرا
آقای جانگ : پسرم تو مطمعنی؟
جین : واسم چند تا... چندتا عکس اومد... اون اون داشت .......
آقای جانگ : داشت چیکار میکرد
جین : داشت... یکی دیگه رو...میبوسید یکی...دیگه رو
آقای جانگ : پسرم اونا فقط عکسه خودش چی گفت
جین : گفت.. گفت.. که کاری نکرده
آقای جانگ : پسرم تو باید ازش میپرسیدی میشستی و باهاش حرف میزدی
جین : اون عکسا....اونا همچی رو ... نشون میدن
آقای جانگ : شاید واقعی نباشه شاید گولت زده باشن
چی داشت میگفت یعنی چی ، ازش جدا شدم
جین : یعنی چی
آقای جانگ : شاید اون عکسا الکی باشه
جین : نمیشه خب ...کی میتونه اینکارو بکنه
آقای جانگ : نمیدونم ولی شاید این واقعی نباشه
جین :.....
داشت راست میگفت ساعت 3 بود دیگه شیفت کاریم تموم شده بود پاشدم
جین : آقای جانگ ممنونم که پیشم بودید و به حرفام گوش دادید من دیگه باید برم
آقای جانگ : خواهش میکنم پسرم توام جای پسرمی اگه به کسی نیاز داشتی من هستم
جین : واقعا ممنونم
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
ا/ت ویو
رئیس : خب ا/ت بعد از صبحونه برات توضیح میدم یکم سخته ولی تو میتونی
ا/ت : باشه
صبحانه رو که خوردیم روی صندلی روبروش نشستم جک رفت تو اتاقش انگار کار داشت
رئیس : خب ا/ت آماده ای؟
ا/ت: آ آره
مگه چی میخواد بگه
رئیس : ا/ت خونه ای که باید بری....
چرا ادامه نداد
ا/ت : خب
رئیس : خونه ی کناری اون پسرس
ا/ت : کی؟
رئیس : اسمش چی بود همونی که ازش جدا شدی
ا/ت : جین
رئیس : آره آره همون
ا/ت : نمیشه....اینو از من نخواید لطفا این ماموریت و بدید به جک اگه منو ببینه چی؟
رئیس : آروم باش اول آروم باش تا من برات توضیح بدم
ا/ت : ....
اگه منو ببینه خیلی برام بد تموم میشه
رئیس : ببین ا/ت ما یکی رو پیدا کردیم که وقتی تو میری کارتو انجام بدی اون سر اون پسره گرم میکنه و تو میتونی راحت کارتو بکنی
ا/ت : اما
رییس : اما نداره کاری که گفتمو میکنی
استرس داشتم رئیس که اینو فهمید دستامو گرفت
رئیس : ا/ت نترس چیزی نمیشه قول میدم
به چشماش نگاه کردم
ا/ت : باشه
رئیس : همینه حالا شدی ا/تی که من میشناسم
خنده ای کرد که منم لبخند زدم
رئیس : حالا برو استراحت کن شب باید بری
ا/ت : باشه پس فعلا
رئیس : خداحافظ
رفتم بالا تو اتاقم نشستم رو تخت و با دستام سرمو گرفتم اگه منو ببینه چه فکری میکنه اما اشکال نداره این آخرین ماموریتم تو کرس بعد میرم ایتالیا به وطنم میرم اونجا
( بله ا/ت ایتالیاییه ولی توی 15 سالگی مادر و پدرش فرستادنش کره پیش یکی از فامیلا چون باهاش بدرفتاری میکردن و کتکش میزدن از اونجا فرار کرد و توی کوچه ها با جک آشنا شد جک هم سن ا/ت بود ولی چون اهل کره بود و خانواده ی اونم اذیتش میکردن با پُرسو جو تونسته بود جایگاه رئیسو پیدا کنه و ا/تو هم با خودش برد و وارد این کار شدن بعد از 2 سال که ا/ت حرفه ای شده بود فهمید که پدر و مادرش توسط دشمناشون کشته شدن و ا/تو برای همین فرستادن کره تا کشته نشه )
خسته بودم رو تخت دراز کشیدم و به سقف زل زدم با فکر اینکه شب باید انرژی داشته باشم چشمامو بستم و خوابیدم
جین ویو
صبح پاشدم و رفتم سر کارم آقای جانگ امروز خیلی کمکم کرد البته تقریبا همیشه کمکم میکنه حالم زیاد خوب نبود چشمام پف کرده بود فکر کنم بخاطر گریه های دیشبه امروز فقط سلام کردم حرفی نزدم که آقای جانگ اومد کنارم وایساد
آقای جانگ : جین پسرم چیزی شده؟
جین : نه من خوبم
آقای جانگ : دروغ نگو هر کی ببینتت میفهمه
جین : مهم نیست
دستمو گرفت و کشید سمت صندلی و نشوندم خودشم جلوم نشست
آقای جانگ : زود باش تعریف کن
جین : خب..خب
آقای جانگ : جین تو هم مثل پسر منی میتونی باهام راحت باشی
جین : اون به من.. خیانت کرد( داره گریه میکنه )
آقای جانگ : چی؟
جین : خیانت.. کرد
اومد نزدیکم و بغلم کرد
آقای جانگ : پسرم آروم باش
جین : چرا با من...اینکارو کرد ..چرا
آقای جانگ : پسرم تو مطمعنی؟
جین : واسم چند تا... چندتا عکس اومد... اون اون داشت .......
آقای جانگ : داشت چیکار میکرد
جین : داشت... یکی دیگه رو...میبوسید یکی...دیگه رو
آقای جانگ : پسرم اونا فقط عکسه خودش چی گفت
جین : گفت.. گفت.. که کاری نکرده
آقای جانگ : پسرم تو باید ازش میپرسیدی میشستی و باهاش حرف میزدی
جین : اون عکسا....اونا همچی رو ... نشون میدن
آقای جانگ : شاید واقعی نباشه شاید گولت زده باشن
چی داشت میگفت یعنی چی ، ازش جدا شدم
جین : یعنی چی
آقای جانگ : شاید اون عکسا الکی باشه
جین : نمیشه خب ...کی میتونه اینکارو بکنه
آقای جانگ : نمیدونم ولی شاید این واقعی نباشه
جین :.....
داشت راست میگفت ساعت 3 بود دیگه شیفت کاریم تموم شده بود پاشدم
جین : آقای جانگ ممنونم که پیشم بودید و به حرفام گوش دادید من دیگه باید برم
آقای جانگ : خواهش میکنم پسرم توام جای پسرمی اگه به کسی نیاز داشتی من هستم
جین : واقعا ممنونم
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
۵۹.۱k
۱۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.