پارت 32 فصل 2 دزد پنهان
پارت 32 فصل 2 دزد پنهان
جین ویو
آقای جانگ : خواهش میکنم پسرم توام جای پسرمی اگه به کسی نیاز داشتی من هستم
جین : واقعا ممنونم
پیشبندمو دراوردم و رفتم از مغازه بیرون قدم میزدم تا خونه راهی نبود وقتی رسیدم رفتم داخل راهمو کشیدم سمت اتاق دستگیره رو کشیدم و رفتم داخل کیلیدو انداختم رو تخت و رفتم حموم بعد از نیم ساعت اومدم بیرون و لباس پوشیدن داشتم موهامو خشک میکردم
ا/ت ویو
ساعت 3 و ربع از خواب بیدار شدم وقتی دست و صورتمو شستم یاد گردنبندم افتادم گردنبند شانسم اون همیشه برام خو شانسی میورد دنبالش گشتم همه جارو گشتم یادم اومد گزاشته بودم داخل کشو یادم رفته بود بیارمش اه حواس من کجاس آماده شدم ماسکمو زدم و رفتم به همون خونه در زدم که خدمتکار درو باز کرد
خدمتکار : بله
ا/ت : میتونم بیام داخل ا/تم
خدمتکار : بله بفرمایید
رفتم تو بازم همون خونه همون بوی عطر همیشگی حالم بد شد
خدمتکار : چیزی میخواستید
ا/ت : گردنبندم جا مونده میخوام ببرمش
خدمتکار : من براتون میارم
ا/ت : نه تو نمیدونی کجاس من میرم میارم
خدمتکار : باشه پس اگه کاری داشتید صدام کنید
ا/ت : باشه
از پله ها رفتم بالا دستگیره درو کشیدم و رفتم داخل بازم این اتاق اومدن به این اتاق باعث میشه دلم بگیره باعث میشه اشک تو چشمام جمع بشه سریع رفتم سر کشو رو زانو هام نشستم و بازش کردم گردنبندم اونجا بود برش داشتم میخواستم کشو رو ببندم که صداش اومد
پدر جین : ببینم تو اینجا چیکار میکنی
برگشتم سمتش
ا/ت : یه چیزی جا گزاشتم اومدم ببرم
پدر جین : خب برداشتیش برو زود باش
بلند شدم و سمتش وایسادم
ا/ت : خونتو که نخوردم دارم میرم
رفتم جلوتر خواستم از بغلش رد بشم که بازومو گرفت
ا/ت : مگه نگفتی برم دارم میرم دیگه ولم کن
پدر جین : دیگه نمیخوام تورو نزدیک پسرم ببینم
ا/ت : دیگه هیچ وقت نمیبینی نه نزدیک پسرت نه توی این کشور
دستمو کشیدم و رفتم از عمارت خارج شدم گریم گرفت روی یه پله نشستم و گریه میکردم نباید اینطوری میشد چون یه منطقه خلوت بود کسی هم نبود راحت گریه کردم یه نیم ساعتی نشسته بودم همونجا دیگه گریم بند اومده بود و دلم بیشتر گرفته بود پاشدم و راه افتادم حالم خوب نبود ، انقدر رفتم تا یه تاکسی پیدا کردم و سوار شدم
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
لایکای این پست برسه به 25 میزارم براتون پارت بعدو 🌻💓
جین ویو
آقای جانگ : خواهش میکنم پسرم توام جای پسرمی اگه به کسی نیاز داشتی من هستم
جین : واقعا ممنونم
پیشبندمو دراوردم و رفتم از مغازه بیرون قدم میزدم تا خونه راهی نبود وقتی رسیدم رفتم داخل راهمو کشیدم سمت اتاق دستگیره رو کشیدم و رفتم داخل کیلیدو انداختم رو تخت و رفتم حموم بعد از نیم ساعت اومدم بیرون و لباس پوشیدن داشتم موهامو خشک میکردم
ا/ت ویو
ساعت 3 و ربع از خواب بیدار شدم وقتی دست و صورتمو شستم یاد گردنبندم افتادم گردنبند شانسم اون همیشه برام خو شانسی میورد دنبالش گشتم همه جارو گشتم یادم اومد گزاشته بودم داخل کشو یادم رفته بود بیارمش اه حواس من کجاس آماده شدم ماسکمو زدم و رفتم به همون خونه در زدم که خدمتکار درو باز کرد
خدمتکار : بله
ا/ت : میتونم بیام داخل ا/تم
خدمتکار : بله بفرمایید
رفتم تو بازم همون خونه همون بوی عطر همیشگی حالم بد شد
خدمتکار : چیزی میخواستید
ا/ت : گردنبندم جا مونده میخوام ببرمش
خدمتکار : من براتون میارم
ا/ت : نه تو نمیدونی کجاس من میرم میارم
خدمتکار : باشه پس اگه کاری داشتید صدام کنید
ا/ت : باشه
از پله ها رفتم بالا دستگیره درو کشیدم و رفتم داخل بازم این اتاق اومدن به این اتاق باعث میشه دلم بگیره باعث میشه اشک تو چشمام جمع بشه سریع رفتم سر کشو رو زانو هام نشستم و بازش کردم گردنبندم اونجا بود برش داشتم میخواستم کشو رو ببندم که صداش اومد
پدر جین : ببینم تو اینجا چیکار میکنی
برگشتم سمتش
ا/ت : یه چیزی جا گزاشتم اومدم ببرم
پدر جین : خب برداشتیش برو زود باش
بلند شدم و سمتش وایسادم
ا/ت : خونتو که نخوردم دارم میرم
رفتم جلوتر خواستم از بغلش رد بشم که بازومو گرفت
ا/ت : مگه نگفتی برم دارم میرم دیگه ولم کن
پدر جین : دیگه نمیخوام تورو نزدیک پسرم ببینم
ا/ت : دیگه هیچ وقت نمیبینی نه نزدیک پسرت نه توی این کشور
دستمو کشیدم و رفتم از عمارت خارج شدم گریم گرفت روی یه پله نشستم و گریه میکردم نباید اینطوری میشد چون یه منطقه خلوت بود کسی هم نبود راحت گریه کردم یه نیم ساعتی نشسته بودم همونجا دیگه گریم بند اومده بود و دلم بیشتر گرفته بود پاشدم و راه افتادم حالم خوب نبود ، انقدر رفتم تا یه تاکسی پیدا کردم و سوار شدم
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
لایکای این پست برسه به 25 میزارم براتون پارت بعدو 🌻💓
۱۵۹.۸k
۱۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.