پارت نهم
پارت نهم
گذشته تلخ و شیرین
ویو جیمین (ادامه )
من فقط یه دقیقه سرمو چرخوندم اینور این کجا رفت آخه رفتم دنبالش بگردم که یه صدای جیغ ات رو شنیدم نگرانیم چند برابر شد سریع به سمت صدا رفتم هر چقدر نزدیکتر میشدم صدای جیغ بیشتر میشد با دنبال کردن صدا به یه اتاق رسیدم وقتی صحنه مقابلم رو دیدم خون تو بدنم یخ زد ،اون پسره میخواد با ات من ،نه نه تا من زنده ام نه ،بدون لحظه ای فکر کردن وارد اتاق شدم و یقه پسر رو گرفتم و تا حد م.ر.گ کتکش
داشتم میزدم ات هم داشت فقط گریه میکردم و داد میزد
ات :جیمین تو رو خدا ولش کن کشتیش. جیمین با تو ام
ویو ات
که جیمین بلند شد و مچ دستم رو گرفت ومنو کشون کشون برد بیرون هر چقدر داد میزدم هیچی نمی گفت ولی معلوم بود به شدت عصبانیه میخواستم بازم داد بزنم که
جیمین :یه دقیقه خ.ف.ه شو (با داد خیلی بلند ) بعد هم در پشت ماشین رو باز کرد و منو پرت کرد تو و بعد خودش ا.و.م.د. تو .و درماشین رو بست از ترس خودمو ج.م.ع کردم و به شیشه تکیه دادم و اونم ر.و.م. خ.ی.م.ه زد خیلی ترسیده بودم
جیمین :کاری که باهات نکرد ب.ه.ت د.س.ت که نزد
ات:ن نه (با لرزش صدا )
که یهو جیمین ل.ب.ا.ش رو گذاشت رو ل.ب.ا.م و خیلی آروم م.ی.ب.و.س.ی.د
اولش شوکه شدم ولی بعد خودمم ه.م.ر.ا.ه.ی.ش کردم چون دیگه خودمم واقعا د.ل.م میخاست خیلی آروم و ع.ا.ش.ق.ا.ن.ه تا چند دقیقه تو اون حالت بودیم خیلی ل.ذ.ت بخش بود ولی یهو جیمین ج.د.ا شدو
جیمین :ات خیلی د.و.س.ت دارم
ات :منم جیمین
ات:جیمین من میخام ر.ا.ب.ط.م.و.ن بیشتر از یه ب.و.س.ه باشه
جیمین :مطمعنی (پوزخند )
ات :آره (لبخند )
و بعد .............(بچه همونجا تو ماشین 😂خودتون یه چیزی تصور کنید )
یک هفته بعد
صبح مثل این بقیه روزا بازم تو ب.غ.ل جیمین از خواب بیدار شدم این یه هفته واقعا مثل یه رویا بود من خیلی د.و.س .ش دارم و براش هر کاری میکنم امروز مامان و بابا و عمو و زن عمو قراره برگردن و ما تصمیم گرفتیم بهشون بگیم که میخایم ازدواج کنیم .
داشتم به جیمین که تو خواب بود نگاه میکردم خیلی ناز خوابیده بود ولی یهو
جیمین :آنالیز کردنت تموم شد
ات:یا جیمینا
بعد یهو جیمین روم خ.ی.م.ه زد
جیمین :ج.ا.ن.م (لبخند )
ات :ع.ا.ش.ق.ت.م
جیمین :منم و ل.ب.ا.ش.و گذاشت رو گ.ر.د.ن.م و شروع کرد به م.ا.ر.ک کردن و منم یهو یه ن.ا.ل.ه .هایی ریزی میکردم بعد جیمین دستشو ب.ر.د پشت ک.م.ر.م میخاست بند س.و.ت.ی .ن.م باز کنه
ات:لطفا جیمین همین دیروز با هم ر.ا.ب.ط.ه داشتیم من هنوز درد دارم
جیمین:ولی ... باشه از تو که مهمتر نیست بعد یه ب.و.س.ه روی ل.ب.ا.م زد و دراز کشید منو تو ب.غ.ل.ش کشید
و باهم خوابیدیم
پایان پارت نهم حمایت یادتون نره دوستون دارم بای 💛💛💛
گذشته تلخ و شیرین
ویو جیمین (ادامه )
من فقط یه دقیقه سرمو چرخوندم اینور این کجا رفت آخه رفتم دنبالش بگردم که یه صدای جیغ ات رو شنیدم نگرانیم چند برابر شد سریع به سمت صدا رفتم هر چقدر نزدیکتر میشدم صدای جیغ بیشتر میشد با دنبال کردن صدا به یه اتاق رسیدم وقتی صحنه مقابلم رو دیدم خون تو بدنم یخ زد ،اون پسره میخواد با ات من ،نه نه تا من زنده ام نه ،بدون لحظه ای فکر کردن وارد اتاق شدم و یقه پسر رو گرفتم و تا حد م.ر.گ کتکش
داشتم میزدم ات هم داشت فقط گریه میکردم و داد میزد
ات :جیمین تو رو خدا ولش کن کشتیش. جیمین با تو ام
ویو ات
که جیمین بلند شد و مچ دستم رو گرفت ومنو کشون کشون برد بیرون هر چقدر داد میزدم هیچی نمی گفت ولی معلوم بود به شدت عصبانیه میخواستم بازم داد بزنم که
جیمین :یه دقیقه خ.ف.ه شو (با داد خیلی بلند ) بعد هم در پشت ماشین رو باز کرد و منو پرت کرد تو و بعد خودش ا.و.م.د. تو .و درماشین رو بست از ترس خودمو ج.م.ع کردم و به شیشه تکیه دادم و اونم ر.و.م. خ.ی.م.ه زد خیلی ترسیده بودم
جیمین :کاری که باهات نکرد ب.ه.ت د.س.ت که نزد
ات:ن نه (با لرزش صدا )
که یهو جیمین ل.ب.ا.ش رو گذاشت رو ل.ب.ا.م و خیلی آروم م.ی.ب.و.س.ی.د
اولش شوکه شدم ولی بعد خودمم ه.م.ر.ا.ه.ی.ش کردم چون دیگه خودمم واقعا د.ل.م میخاست خیلی آروم و ع.ا.ش.ق.ا.ن.ه تا چند دقیقه تو اون حالت بودیم خیلی ل.ذ.ت بخش بود ولی یهو جیمین ج.د.ا شدو
جیمین :ات خیلی د.و.س.ت دارم
ات :منم جیمین
ات:جیمین من میخام ر.ا.ب.ط.م.و.ن بیشتر از یه ب.و.س.ه باشه
جیمین :مطمعنی (پوزخند )
ات :آره (لبخند )
و بعد .............(بچه همونجا تو ماشین 😂خودتون یه چیزی تصور کنید )
یک هفته بعد
صبح مثل این بقیه روزا بازم تو ب.غ.ل جیمین از خواب بیدار شدم این یه هفته واقعا مثل یه رویا بود من خیلی د.و.س .ش دارم و براش هر کاری میکنم امروز مامان و بابا و عمو و زن عمو قراره برگردن و ما تصمیم گرفتیم بهشون بگیم که میخایم ازدواج کنیم .
داشتم به جیمین که تو خواب بود نگاه میکردم خیلی ناز خوابیده بود ولی یهو
جیمین :آنالیز کردنت تموم شد
ات:یا جیمینا
بعد یهو جیمین روم خ.ی.م.ه زد
جیمین :ج.ا.ن.م (لبخند )
ات :ع.ا.ش.ق.ت.م
جیمین :منم و ل.ب.ا.ش.و گذاشت رو گ.ر.د.ن.م و شروع کرد به م.ا.ر.ک کردن و منم یهو یه ن.ا.ل.ه .هایی ریزی میکردم بعد جیمین دستشو ب.ر.د پشت ک.م.ر.م میخاست بند س.و.ت.ی .ن.م باز کنه
ات:لطفا جیمین همین دیروز با هم ر.ا.ب.ط.ه داشتیم من هنوز درد دارم
جیمین:ولی ... باشه از تو که مهمتر نیست بعد یه ب.و.س.ه روی ل.ب.ا.م زد و دراز کشید منو تو ب.غ.ل.ش کشید
و باهم خوابیدیم
پایان پارت نهم حمایت یادتون نره دوستون دارم بای 💛💛💛
۵.۴k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.