یخو

‍ ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﺗﺮﺍﻧﻪ ﻣیخوﺭﺩ ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ
ﯾﺎﺩﻡ ﺁﺭﺩ ﮐﺮﺑﻼﺭﺍ، ﺩﺷﺖ پر ﺷﻮﺭ ﻭ ﺑﻼ ﺭﺍ
قصه ﯾﮏ ﻇﻬﺮﻏﻤﮕﯿﻦ،ﮔﺮﻡ ﻭﺧﻮﻧﯿﻦ
ﻟﺮﺯﺵ ﻃﻔﻼﻥ ﻧﺎﻻﻥ، ﺯﯾﺮ ﺗﯿﻎ ﻭﻧﯿﺰﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺑﺎﺻﺪﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﻭ ﺍﻧﺪﺭﯾﻦ ﺻﺤﺮﺍﯼ ﺳﻮﺯﺍﻥ
میدود ﻃﻔﻠﯽ ﺳﻪ ساله
ﺁﺥ “ﺑﺎﺭﺍﻥ … ﺁﺥ “ﺑﺎﺭﺍﻥ

یا رقیه ادرکنی🏴
دیدگاه ها (۱)

قصه از همان جایی تلخ می‌شود که یک وقت به خودت می‌آیی و میبین...

‏با عجله راه میرفتم که محکم به چیزی خوردم ، "آدم" بود؛‏منتظر...

میتونی گاهی هم قاطی کنی بزنی بشکنی میتونی اذیت کنی میتونیتوا...

تنهایی آدم رو کم‌طاقت می‌کنه. دلتنگی از یه آدم تنها، موجودی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط