کاش فرشتهای هم بود و آدمها را هر کجای زمانه که خسته میشدند

.
کاش فرشته‌ای هم بود و آدم‌ها را هر کجای زمانه که خسته می‌شدند،
بر می‌داشت و می‌برد وسطِ کودکی هایشان رها می‌کرد
همان جا که اسباب بازی‌ها کم بود و دلخوشی‌ها زیاد،
مشکلات، ساده و کوچک بود و قلبها بزرگ...
گلدان‌ها پر گل بود و خانه‌ها همیشه بوی صمیمیت و عشق می‌دادند...
باید فرشته‌ای باشد که آدم‌ها را هر زمان که کم آوردند،
بردارد و ببرد به یک عصرِ جمعه‌ی زمانِ کودکی
که بزرگترین اندوه و فاجعه‌ی دنیا، تکالیفِ نوشته نشده شان بود...
.
نرگس_صرافیان_طوفان
دیدگاه ها (۳)

چای می‌ریزم به بالکن می‌آیمو تا بنشینم گنجشک‌ها هجوم آورده م...

یادش بخیر...قدیما رنگ رختخواب‌ها خودش امید به زندگی بود...

یاد ان روزی که ماهم"اب،بابا"داشتیمدفترخط خورده ی مشق الفبا د...

کسی که گفت به گل نسبتی ست روی تو رافزود قدر گل و کاست آبروی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط