چای میریزم به بالکن میآیم

چای می‌ریزم به بالکن می‌آیم
و تا بنشینم گنجشک‌ها هجوم آورده منتظرند
آنها خوب می‌دانند چای بهانه‌ای ست
برای نشستن و ریز ریز کردن خاطره‌ها...
.
.
دیدگاه ها (۶)

یادش بخیر...قدیما رنگ رختخواب‌ها خودش امید به زندگی بود...

چرخ خیاطی گذر بر خاطراتمادری بر پشت آن با روی شاد

.کاش فرشته‌ای هم بود و آدم‌ها را هر کجای زمانه که خسته می‌شد...

یاد ان روزی که ماهم"اب،بابا"داشتیمدفترخط خورده ی مشق الفبا د...

خاطراتم را که مرور‌ می کنم همیشه یک‌ نکته آزارم می دهد ...در...

☆روزی عادی در مدرسه ای..☆☆مثل روز های دیگر مدرسه معلم داشت د...

نسیمی سرد پرد هارا تکان میداد.روشنی داخل اتاق وجود نداشت بجز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط