می روم سمت غزل کار بهم می ریزد

می روم سمت غزل، کار بهم می ریزد
حال و روز من و اشعار بهم می ریزد

می نویسم "تو" ولی باز قلم می گیرم
کاغذ و جوهر خودکار بهم می ریزد

هر چه از سردی این فاصله ها می گویم
مطلع و قافیه هر بار بهم می ریزد

هر کجا از تو بگویند تنم می لرزد
فکر و هوشم همه انگار بهم می ریزد

تو همان خواب پریشان و قشنگی که شبم
با حضور تو به ناچار بهم می ریزد

کودک از جنبش گهواره ی خود آرام است
ولی از لرزش دیوار بهم می ریزد
حال من مثل شب زلزله ی کرمانشاه
زیر انبوهی از آوار بهم می ریزد

#فرهاد_شریفی
دیدگاه ها (۱)

..از چشم تو دیشب غزلی ناب نوشتمبا خون دل و چشم پر از آب نوشت...

بانو، هزار مرتبه گفتم بانو، بانو، بانوبانو، هزار مرتبه گفتم...

ﭘﯿﺮﻫﻦ ﻧﺎﺯﮎ ِ ﻧﺎﺭﻧﺞ ﺑﻪ ﺑﺎﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ!ﺑﺎﻍ ِ ﻣﯿﻨﯿﺎﺗﻮﺭﯼ ﺍﺯ ﻧﻘﺶ ﻭ ﻧﮕﺎ...

بانوی ترمه پوش و غزل خوان من سلام شرقی ترین عروس غزل های نا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط