وقتی که با احساس میرقصم برایت

وقتی که با احساس میرقصم برایت
در زیر نور ماه در حال و هوایت
دستان من میپیچد و بالا پایین
مانند ساحرها شدم جانم فدایت
مستی از این پیچی که در اندام من هست
گفتی ولی من می کنم آخر رهایت
گفتی نخواه اینکه همیشه با تو باشم
من میشوم امشب فقط امشب خدایت
میرقصم و میرقصم اما نیستی تو
امشب دوباره غرقه ام من در هوایت
مانند یک دیوانه ی رقصانم امشب
من مانده ام با خاطرات با وفایت
دیدگاه ها (۱۳)

از غم انگیزترین لذت دنیا چه خبر ...

اگر قرار شود عشق را گناه بگیرندنگاه ابری شان را به سمت ماه ب...

لب ‌هایت رابیشتر از تمامی کتاب هایم دوست می دارمچرا که با لب...

در کدامین لحظه‌ام افتاده‌ام در خاطرات؟گفت ساعت در کجای راه م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط