ارباب مرگبار من پارت
ارباب مرگبار من پارت ۱۸
از زبان ات
صبح چشمام رو که باز کردم دیدم کوک داره حاضر میشه
+بیدار شدی بیبی من
_صبح بخیر
+صبح شمام بخیر، پاشو دیگه حاضر شو بیا پایین صبحونه بخوریم
_باشه تو برو الان من میام
_اومد و لباش رو کوبوند رو لبام
+من رفتم
_پاشدم خیلی جالب بود درد داشتم ولی میتونستم راه برم🤣🤣(بگذریم) و یه تیشرت آبی پوشیدم و رفتم پایین
÷صبح بخیر آجی خوب خوابیدی
_آره خیلی خوب خوابیدم
$معلومه(با نیشخد)
هایول: خیلی خب این صبحونه رو خودم حاضر کردم پس باید حتما بخورید
×حتما
پرش زمانی به بعد صبحونه
شوگا رفت سمت هایول بغلش کرد و گف
$ما باید بریم واسه مصاحبه کاری ای که امروز داریم شب میایم
×زود برمیگردیم
هایول: ساعت چند برمیگردین(الان ساعت ۱۱ صبحه)
+حدود ۹ ساعت دیگه یعنی همون ساعت ۸ شب
÷اوکی باشه پس فعلا خدافظ
×خدافظ بیب(رو به یونا گفت)
از زبان ات
اونا رفتن و همون لحظه یونا گف
÷بچه حالا چیکار کنیم
_من که میگم بریم خرید
×اوکی منم
÷پس بزن بریم
تا ساعت ۶ تو خرید بودیم و برگشتیم خونه کلی چیز میز خریده بودیم و منم یه لباس ست برای خودم و کوک خریده بودم
هایول: بچه ها میآید با هم کلی خوراکی درست کنیم و وقتی اونا اومدن با هم فیلم ببینیم
_آره عالیه
÷منم موافقم
کلی خوراکی درست کردیم که البته بیشترش سوخت🤣
_تجربه آشپزی تا الان نداشتم
÷برا همینه نصف خوراکی هارو سوزوندی
هایول: خب بچه ها بحث نکنید
_همون لحظه زنگ در خورد و رفتم در رو باز کردم
$های
_سلام بیاین تو
از زبان کوک
وقتی رفتیم تو دیدم کلی خوراکی رو میزه
هایول: پسرا قراره با هم یه فیلم ترسناک ببینیم از اونجایی که ما نمیتونیم یه فیلم ترسناک رو تنهایی ببینیم شما هم باید بیاید
×حتما من که عاشق فیلم ترسناکم
÷منم
_بیاید ببینیم
+اوکی
+نشستیم و با هم فیلم میدیدیم و ات هم دقیقا کنارم نشسته بود و من رو بغل کرده بود به قسمتی که خیلی ترسناک بود رسید و همون لحظه یه دست روی شونه ها احساس کردم راستش یکم ترسیدم دیدم دست شوگاعه
+داری چه غلطی میکنی هیونگ
$ببخشید میخواستم بترسونمت یادم نبود مافیایی نمیترسی
+انگار خودت نیستی
$باشه بابا بی جنبه
×بسه دیگه داریم میبینیم ای بابا
÷حرف نزنید فیلمه خیلی مهمتره
$خوبه حداقل خدا خوب در و تخته رو باهم جور کرد
همه زدن زیر خنده و بعد از فیلم پاشدم و گفتم
+من قراره وقتی برمیگردیم کره با بیب خوشگلم ازدواج کنم
_(خجالت کشید)
×من هم قراره با یونا ازدواج کنم
$هی پسر نظرتون چیه عروسی دوتاتون یکی باشه
÷نظر پرفکتیه
_واییی خیلی قشنگ میشه
....ادامه دارد....
پارت هدیه🥰
از زبان ات
صبح چشمام رو که باز کردم دیدم کوک داره حاضر میشه
+بیدار شدی بیبی من
_صبح بخیر
+صبح شمام بخیر، پاشو دیگه حاضر شو بیا پایین صبحونه بخوریم
_باشه تو برو الان من میام
_اومد و لباش رو کوبوند رو لبام
+من رفتم
_پاشدم خیلی جالب بود درد داشتم ولی میتونستم راه برم🤣🤣(بگذریم) و یه تیشرت آبی پوشیدم و رفتم پایین
÷صبح بخیر آجی خوب خوابیدی
_آره خیلی خوب خوابیدم
$معلومه(با نیشخد)
هایول: خیلی خب این صبحونه رو خودم حاضر کردم پس باید حتما بخورید
×حتما
پرش زمانی به بعد صبحونه
شوگا رفت سمت هایول بغلش کرد و گف
$ما باید بریم واسه مصاحبه کاری ای که امروز داریم شب میایم
×زود برمیگردیم
هایول: ساعت چند برمیگردین(الان ساعت ۱۱ صبحه)
+حدود ۹ ساعت دیگه یعنی همون ساعت ۸ شب
÷اوکی باشه پس فعلا خدافظ
×خدافظ بیب(رو به یونا گفت)
از زبان ات
اونا رفتن و همون لحظه یونا گف
÷بچه حالا چیکار کنیم
_من که میگم بریم خرید
×اوکی منم
÷پس بزن بریم
تا ساعت ۶ تو خرید بودیم و برگشتیم خونه کلی چیز میز خریده بودیم و منم یه لباس ست برای خودم و کوک خریده بودم
هایول: بچه ها میآید با هم کلی خوراکی درست کنیم و وقتی اونا اومدن با هم فیلم ببینیم
_آره عالیه
÷منم موافقم
کلی خوراکی درست کردیم که البته بیشترش سوخت🤣
_تجربه آشپزی تا الان نداشتم
÷برا همینه نصف خوراکی هارو سوزوندی
هایول: خب بچه ها بحث نکنید
_همون لحظه زنگ در خورد و رفتم در رو باز کردم
$های
_سلام بیاین تو
از زبان کوک
وقتی رفتیم تو دیدم کلی خوراکی رو میزه
هایول: پسرا قراره با هم یه فیلم ترسناک ببینیم از اونجایی که ما نمیتونیم یه فیلم ترسناک رو تنهایی ببینیم شما هم باید بیاید
×حتما من که عاشق فیلم ترسناکم
÷منم
_بیاید ببینیم
+اوکی
+نشستیم و با هم فیلم میدیدیم و ات هم دقیقا کنارم نشسته بود و من رو بغل کرده بود به قسمتی که خیلی ترسناک بود رسید و همون لحظه یه دست روی شونه ها احساس کردم راستش یکم ترسیدم دیدم دست شوگاعه
+داری چه غلطی میکنی هیونگ
$ببخشید میخواستم بترسونمت یادم نبود مافیایی نمیترسی
+انگار خودت نیستی
$باشه بابا بی جنبه
×بسه دیگه داریم میبینیم ای بابا
÷حرف نزنید فیلمه خیلی مهمتره
$خوبه حداقل خدا خوب در و تخته رو باهم جور کرد
همه زدن زیر خنده و بعد از فیلم پاشدم و گفتم
+من قراره وقتی برمیگردیم کره با بیب خوشگلم ازدواج کنم
_(خجالت کشید)
×من هم قراره با یونا ازدواج کنم
$هی پسر نظرتون چیه عروسی دوتاتون یکی باشه
÷نظر پرفکتیه
_واییی خیلی قشنگ میشه
....ادامه دارد....
پارت هدیه🥰
- ۳۳۸
- ۰۹ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط