سلام مولای غریب و تنهایم
سلام مولای غریب و تنهایم
مولا جان .
.
.
ندبه ها با نفس اشک زمین تَر شده اند
مثل گل ثانیه ها نبض معطر شده اند
افق امروز پُر از مستی باران زده است
جمعه ها دیر زمانیست که بهتر شده اند
اتفاق است و یا حادثه من بی خبرم
حس این حادثه ها قند مکرر شده اند
شنبه ها.... جمعه و یا هرچه که تو می خواهی
جان به لب آمده هم بال کبوتر شده اند
در دل منتظران شوق و سروریست عجیب
آسمانها و زمین حالت دیگر شده اند
رقص مهتاب گواه است یقین می آیی
عرشیان در دل مهتاب شناور شده اند
نیمه ی کامل شعبان شده و وعده ی دوست
شاهدان منتظر زمزم کوثر شده اند آسمانها و زمین پلک زدند انگاری
لحظه ها ی فرج عشق مُیَسر شده اند
مولا جان .
.
.
ندبه ها با نفس اشک زمین تَر شده اند
مثل گل ثانیه ها نبض معطر شده اند
افق امروز پُر از مستی باران زده است
جمعه ها دیر زمانیست که بهتر شده اند
اتفاق است و یا حادثه من بی خبرم
حس این حادثه ها قند مکرر شده اند
شنبه ها.... جمعه و یا هرچه که تو می خواهی
جان به لب آمده هم بال کبوتر شده اند
در دل منتظران شوق و سروریست عجیب
آسمانها و زمین حالت دیگر شده اند
رقص مهتاب گواه است یقین می آیی
عرشیان در دل مهتاب شناور شده اند
نیمه ی کامل شعبان شده و وعده ی دوست
شاهدان منتظر زمزم کوثر شده اند آسمانها و زمین پلک زدند انگاری
لحظه ها ی فرج عشق مُیَسر شده اند
۷۵۷
۱۹ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.