پارت ۴ bad love
پارت ۴ bad love
جیمین
از میز پاشدم یه تشکری کردم رفتم اتاقم حوصله م سر رفته بود به خاطر همین پاشدم حاضرشم که برم کافه کمدمو باز کردم تمام لباسام مشکی بود یه چندتایی هم رنگی داشتم
یکی شو برداشتم پوشیدم (اسلاید دوم) درسته مافیام ولی هیچ کس بجز اعضا نمیدونن چون اونا هم تو باندمن رفتم سوار شولت مشکیم شدم و راه افتادم سر راه یه کافه دیدم گفتم برم همونجا پارک کردم ورفتم داخل اما با چیزی که دیدم پشمام ریخت
ا.ت تو کافه کار میکردم که صدا در اومد برگشتم طرف در اما چیزی که دیدم چشام اندازه غار حرا شد اون همون مرده تو سوپری بود
ا.ت : س..سلام خوش اومدین (خنده ضایع)
جیمین : سلام...نمیدونستم کافه داری (سرد)
ا.ت: حالا که دیدین ....عمممم...چی میل دارید
جیمین : قهوه (پچه ها جیمین فقط سرد حرف میزنه)
ا.ت: چ..چشم
ا.ت
رفتم که براش قهوه درست کنم نمیدونم چرا انقدر سرده ادم نزدیکش میشه یخ میبنده
.... قهوه رو حاضر کردم بردم گذاشتم رو میزش
ا.ت: نوش جان (لبخند)
جیمین : ممنون
جیمین
تو این مدت فقط داشتم نگاش میکردم این دختر واقعا فوقالعاده بود منی که هیچ دختری چشممو نگرفته بود از این دختر خوشم اومد واقعا جالبه ....قهوه رو تموم کردم رفتم حساب کنم
جیمین :بفرمایید
ا.ت: ممنون میشه ۳۰۰۰۰ وون ...رمزتون لطف کنید
جیمین: ........٫رمزشو گفت یچی تصور کنید دیگه٫ خدافظ
جیمین
داشتم میرفتم خونه و تو فکر این بودم که چجوری اون دخترو رو ماله خودم کنم حتی اسمشم نمیدونم چیه 😐که یه نقشه ای به ذهنم رسید......
اگه بد بود ببخشید 🤍😇
جیمین
از میز پاشدم یه تشکری کردم رفتم اتاقم حوصله م سر رفته بود به خاطر همین پاشدم حاضرشم که برم کافه کمدمو باز کردم تمام لباسام مشکی بود یه چندتایی هم رنگی داشتم
یکی شو برداشتم پوشیدم (اسلاید دوم) درسته مافیام ولی هیچ کس بجز اعضا نمیدونن چون اونا هم تو باندمن رفتم سوار شولت مشکیم شدم و راه افتادم سر راه یه کافه دیدم گفتم برم همونجا پارک کردم ورفتم داخل اما با چیزی که دیدم پشمام ریخت
ا.ت تو کافه کار میکردم که صدا در اومد برگشتم طرف در اما چیزی که دیدم چشام اندازه غار حرا شد اون همون مرده تو سوپری بود
ا.ت : س..سلام خوش اومدین (خنده ضایع)
جیمین : سلام...نمیدونستم کافه داری (سرد)
ا.ت: حالا که دیدین ....عمممم...چی میل دارید
جیمین : قهوه (پچه ها جیمین فقط سرد حرف میزنه)
ا.ت: چ..چشم
ا.ت
رفتم که براش قهوه درست کنم نمیدونم چرا انقدر سرده ادم نزدیکش میشه یخ میبنده
.... قهوه رو حاضر کردم بردم گذاشتم رو میزش
ا.ت: نوش جان (لبخند)
جیمین : ممنون
جیمین
تو این مدت فقط داشتم نگاش میکردم این دختر واقعا فوقالعاده بود منی که هیچ دختری چشممو نگرفته بود از این دختر خوشم اومد واقعا جالبه ....قهوه رو تموم کردم رفتم حساب کنم
جیمین :بفرمایید
ا.ت: ممنون میشه ۳۰۰۰۰ وون ...رمزتون لطف کنید
جیمین: ........٫رمزشو گفت یچی تصور کنید دیگه٫ خدافظ
جیمین
داشتم میرفتم خونه و تو فکر این بودم که چجوری اون دخترو رو ماله خودم کنم حتی اسمشم نمیدونم چیه 😐که یه نقشه ای به ذهنم رسید......
اگه بد بود ببخشید 🤍😇
۳.۳k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.