عشق ناگهانی
عشق ناگهانی
پارت۴
ویو ا/ت
منم سریع شامم رو خوردم و رفتم بالا
ا/ت:بله؟؟
جونگ کوک:علیک سلام
ا/ت:سلام.بله؟
جونگ کوک:لطفا بشین،میخوام یه چیزی بهت بگم.
چی؟لطفا؟؟خدایا باورم نمیشه چرا یهویی مهربون شد؟
نشستم رو به روش
ا/ت:خب؟
یکم استرس داشتم.ولی طوری رفتار کردم کا انگار نه انگار.
جونگکوک:خب ببین،همه فکر میکنن من خیلی سنگدل و بد اخلاقم ولی اصلا اینطور نیست.
وات؟یعنی چی اینطور نیست؟
ا/ت:خب....حالا چرا داری اینارو به من میگی؟؟
جونگکوک:خب....... راستش چطوری بگم......دوس.....دوست دارم پرنسس اینجا باشی.
یعنی چی ؟؟
ا/ت:یعنی با هم ازدواج کنیم؟
جونگکوک:نه منظورم این نیست
ا/ت:پس چی
جونگ کوک:یعنی میخوام اینجا زندگی کنی.
چرا؟؟ نمیدونم/:
ا/ت:برای چی؟؟؟؟
جونگکوک خب من خیلی تنهام.پدر و مادرم میخوان از کشور برن و من اینجا بمونم. برای همین نیاز به یه هم خونه دارم.اتاقت رو از قبل آماده کردن،تا.....تازه میتونی دوستت هم بیاری.
بدجور شوکه شده بودم.سریع از رو صندلی بلند شدم و گفتم:
ا/ت:بهش فکر میکنم
و سریع از اونجا رفتم
برگشتم پیش کارالی.کارالی گفت:
کارالی.........
وای دستم😂
لایک؟
حمایت؟
پارت۴
ویو ا/ت
منم سریع شامم رو خوردم و رفتم بالا
ا/ت:بله؟؟
جونگ کوک:علیک سلام
ا/ت:سلام.بله؟
جونگ کوک:لطفا بشین،میخوام یه چیزی بهت بگم.
چی؟لطفا؟؟خدایا باورم نمیشه چرا یهویی مهربون شد؟
نشستم رو به روش
ا/ت:خب؟
یکم استرس داشتم.ولی طوری رفتار کردم کا انگار نه انگار.
جونگکوک:خب ببین،همه فکر میکنن من خیلی سنگدل و بد اخلاقم ولی اصلا اینطور نیست.
وات؟یعنی چی اینطور نیست؟
ا/ت:خب....حالا چرا داری اینارو به من میگی؟؟
جونگکوک:خب....... راستش چطوری بگم......دوس.....دوست دارم پرنسس اینجا باشی.
یعنی چی ؟؟
ا/ت:یعنی با هم ازدواج کنیم؟
جونگکوک:نه منظورم این نیست
ا/ت:پس چی
جونگ کوک:یعنی میخوام اینجا زندگی کنی.
چرا؟؟ نمیدونم/:
ا/ت:برای چی؟؟؟؟
جونگکوک خب من خیلی تنهام.پدر و مادرم میخوان از کشور برن و من اینجا بمونم. برای همین نیاز به یه هم خونه دارم.اتاقت رو از قبل آماده کردن،تا.....تازه میتونی دوستت هم بیاری.
بدجور شوکه شده بودم.سریع از رو صندلی بلند شدم و گفتم:
ا/ت:بهش فکر میکنم
و سریع از اونجا رفتم
برگشتم پیش کارالی.کارالی گفت:
کارالی.........
وای دستم😂
لایک؟
حمایت؟
۲.۶k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.