p

p5
~شما قراره برای شرکت وارث بیارید
+چیییی؟من عمرا همچین کاری نمیکنم
٪مجبورین الان شرکت رقیب وارثش سه ماه دیگه به دنیا میاد
_اما بابا...
~اما نداره همین که گفتم حالا هم گمشین برین خونتون
&از اونجا اومپن بیرون و سوار ماشین شدن و سکوت همه جا رو فرا گرفته بود تا اینکه ته سکوت رو شکست
_حالا میخوای چیکار کنی
+برام مهم نیست فقط هیچ یچه ای نمیارم
_اینطوری نمیشه اون وقت یا تورو شوهر میدن دوباره یا منو دوباره زن میدن باید انجامش بدیم
+ته حتی فکرشم نکن شاید دوستت داشته باشم ولی میخوام بچم با عشق واقعی بدنیا بیاد نه بخاطر شرکت
_تو...تو الان چی گفتی؟!!!
+نشنیدی
_چرا قبلش
_ماشینو نگه داشتم
تو الان گفتی منو د..دوست داری
+اهه نه از دهنم پرید اشتباه متوجه شدی
+طولی نکشید که چیزی رو لبام حس کردم
او...اون منو بوسید
با تعجب نگاه میکردم که گفت
_منم خیلی وقته دوستت دارم ولی میترسیدم ردم کنی
و بعدش
.......................
دیدگاه ها (۳۲)

p6و بعدش بغلش کردم اونم بغلم کرد و گفت_خیلی خب بیا بریم داخل...

پارت جدید داریم

اسلاید دوم لباس ته اسلاید سوم لباس ات

p5"فردا صبح+صبح بلند شدم و اماده شدم تا برم شرکت با تهیونگ ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط