باکودکو پارت ۱۶
باکوگو آروم بلند میشه و نگاهی به میدوریا میندازه
_چیزی لازم نداری نفله
میدوریا با لبخند
_نه کاچان
باکوگو آروم به چیزایی رو بیرون رفتنی پچ میزنه
دکو با تعجب سعی میکنه بشنوه چی میگه
_خب اع... نفله من اگه.. چیزی خواستی.. صدام کن... من همینجا تا خوب شی میمون..م و زود خو..ب شو
میدوریا آروم میخنده
و میدونه که این پایان ماجرا نی
پایان؟
_چیزی لازم نداری نفله
میدوریا با لبخند
_نه کاچان
باکوگو آروم به چیزایی رو بیرون رفتنی پچ میزنه
دکو با تعجب سعی میکنه بشنوه چی میگه
_خب اع... نفله من اگه.. چیزی خواستی.. صدام کن... من همینجا تا خوب شی میمون..م و زود خو..ب شو
میدوریا آروم میخنده
و میدونه که این پایان ماجرا نی
پایان؟
- ۳.۱k
- ۲۳ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط