part 91
part 91
علی-بغلش کردم روش پتو کشیدم
اروم دم گوشش گفتم درد داشت؟
تارا-هوم
علی-به من چه حقت بودد یه سال من وتنها گذاشتی اومدی این ور
تارا-خیلی بیشعوری
علی-جوابت و فردا شب میدم الان حال ندارم
دستام و قفل تنش کردم
به قیافه مظلومش
نگا کردم که چشاشو بسته بود شبیه بچه
گربه ها بود مو نمیزد
باهاشون باموهاش یکمی بازی کردم
عطر موهاش بهترین عطر تودنیا بود
اونقد بهش فکرکردم که بلاخره خوابم برد
تارا-ازخواب پاشدم ساعت 6بود
علییییی علییی
پاشووو
علی-براچیی
تارا-اقا مگه نگفتی بامن میای شرکتت
علی-حموم نرفتم
تارا-پاشو بریم حموم بد بریم
علی-بابا صبح کله صبحی
تارا-نه میخوای ساعت12 بریم پاشو ببینم
علی-چشامو بازکردم
اصلااا وقتی زنم شدی ساعت6حق نداری بریااااااا
تارا-کم زر بزن پاشو
علی-پاشو تو خوب
تارا-ببخشید که جناب عالی من رو قفل زنجیر کردین
به خودتون
علی-بلندش کردم اصلا خودم میبرمت
بردمش تو حموم
نیم ساعت بعد:
تارا-داشتم موهامو خشک میکردم
علی-تاراااااااا
تارا-بابا چرا داری داد میزنییی
میشنوم بخدا میشنوم
علی-دوساعته دنبال لیوانم کجاست
تارا-کابینت کنار سینک
علی-اها
تارا-حاضر شدم لباس هامو پوشیدم
یه کت بلند طوسی با شلوار مشکی جذب و بافت مشکی
عطرمو زدم
رفتم یچی خوردم
علی-بریم
تارا-بریم
تقریبا یه ربع بد رسیدیم
شرکت
رتفیم تو
علی-اومای گاد چقد خفن ترکیب نقاشی موسیقی دارو روی
دیوار خیلی قشنگ شده بوددد
تارا-نگاه های عجیب غریب بقیه اذیتم میکرد
رفتیم تو اتاقم
علی-صبر کن ببینم تو عکسمون و گذاشی اینجاااا
تارا-ارههه چون بیشتر وقتمو اینجا بودم
علی-عاخیی
لم دادم روی کاناپه
درو زدن
تارا-بفرمایید(به آلمانی)
منشی-ببخشید خانم
یه آقایی اومده دیدن شما(به آلمانی)
تارا-اسمش چیه(آلمانی)
منشی-نمیدونم(آلمانی)
تارا-بگو بیاد تو(آلمانی)
علی-منشی رفت
چی میگفت
تارا-یکی بام کارداشت الان میاد درس بشین
علی-باشهههه
تارا-درباز شد عرفان اومد تو
عرفان-سلامم
تارا-سلام ازاین طرفا
عرفان-اومدم یسری بت بزنم
نگاهی به علی کردم
نمیدونستم مهمون داری
تارا-مهمون نه علی رو که میشناسی یمدتی اینجاست
عرفان-خوشحال شدم دیدمتون
عرفان هستم
علی-خوشبختم
عرفان-من طرفدار آهنگ هاتون بنظرم از بهترین خواننده های پاپ هستید
علی-ممنون
عرفان-تارا جون این گل برای شماست
تارا-نگاهی به علی کردم که یجوری داشت به عرفان نگا میکرد
ممنون
علی-از تارا جان تعریفت رو شنیدم
ممنون که کمکش کردین
عرفان-خواهش میکنم تارا
برای من خیلی مهمه
تارا-عا خوب چیزی میخورید بگم بیارتون
عرفان-نه منون
تارا-عزیزم تو
علی-نه مرسی
تارا-چیشده یادی ازما کردی
عرفان-خواستم بگم
یمدتی نیستم
توبجام کلاس هامو برگزار کنی که بنظر سرت شلوغه
تارا-عا بد شد اخر هفته احمالا برگردم ایران
عرفان-برای همیشه؟
تارا-اره
عرفان-اهان موفق باشی
تارا-ممنون
عرفان-ممنون من برم دیگه
تارا-خوشحال شدم دیدمت
عرفان-خدافظ
خودافظ آقاعلی...
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
علی-بغلش کردم روش پتو کشیدم
اروم دم گوشش گفتم درد داشت؟
تارا-هوم
علی-به من چه حقت بودد یه سال من وتنها گذاشتی اومدی این ور
تارا-خیلی بیشعوری
علی-جوابت و فردا شب میدم الان حال ندارم
دستام و قفل تنش کردم
به قیافه مظلومش
نگا کردم که چشاشو بسته بود شبیه بچه
گربه ها بود مو نمیزد
باهاشون باموهاش یکمی بازی کردم
عطر موهاش بهترین عطر تودنیا بود
اونقد بهش فکرکردم که بلاخره خوابم برد
تارا-ازخواب پاشدم ساعت 6بود
علییییی علییی
پاشووو
علی-براچیی
تارا-اقا مگه نگفتی بامن میای شرکتت
علی-حموم نرفتم
تارا-پاشو بریم حموم بد بریم
علی-بابا صبح کله صبحی
تارا-نه میخوای ساعت12 بریم پاشو ببینم
علی-چشامو بازکردم
اصلااا وقتی زنم شدی ساعت6حق نداری بریااااااا
تارا-کم زر بزن پاشو
علی-پاشو تو خوب
تارا-ببخشید که جناب عالی من رو قفل زنجیر کردین
به خودتون
علی-بلندش کردم اصلا خودم میبرمت
بردمش تو حموم
نیم ساعت بعد:
تارا-داشتم موهامو خشک میکردم
علی-تاراااااااا
تارا-بابا چرا داری داد میزنییی
میشنوم بخدا میشنوم
علی-دوساعته دنبال لیوانم کجاست
تارا-کابینت کنار سینک
علی-اها
تارا-حاضر شدم لباس هامو پوشیدم
یه کت بلند طوسی با شلوار مشکی جذب و بافت مشکی
عطرمو زدم
رفتم یچی خوردم
علی-بریم
تارا-بریم
تقریبا یه ربع بد رسیدیم
شرکت
رتفیم تو
علی-اومای گاد چقد خفن ترکیب نقاشی موسیقی دارو روی
دیوار خیلی قشنگ شده بوددد
تارا-نگاه های عجیب غریب بقیه اذیتم میکرد
رفتیم تو اتاقم
علی-صبر کن ببینم تو عکسمون و گذاشی اینجاااا
تارا-ارههه چون بیشتر وقتمو اینجا بودم
علی-عاخیی
لم دادم روی کاناپه
درو زدن
تارا-بفرمایید(به آلمانی)
منشی-ببخشید خانم
یه آقایی اومده دیدن شما(به آلمانی)
تارا-اسمش چیه(آلمانی)
منشی-نمیدونم(آلمانی)
تارا-بگو بیاد تو(آلمانی)
علی-منشی رفت
چی میگفت
تارا-یکی بام کارداشت الان میاد درس بشین
علی-باشهههه
تارا-درباز شد عرفان اومد تو
عرفان-سلامم
تارا-سلام ازاین طرفا
عرفان-اومدم یسری بت بزنم
نگاهی به علی کردم
نمیدونستم مهمون داری
تارا-مهمون نه علی رو که میشناسی یمدتی اینجاست
عرفان-خوشحال شدم دیدمتون
عرفان هستم
علی-خوشبختم
عرفان-من طرفدار آهنگ هاتون بنظرم از بهترین خواننده های پاپ هستید
علی-ممنون
عرفان-تارا جون این گل برای شماست
تارا-نگاهی به علی کردم که یجوری داشت به عرفان نگا میکرد
ممنون
علی-از تارا جان تعریفت رو شنیدم
ممنون که کمکش کردین
عرفان-خواهش میکنم تارا
برای من خیلی مهمه
تارا-عا خوب چیزی میخورید بگم بیارتون
عرفان-نه منون
تارا-عزیزم تو
علی-نه مرسی
تارا-چیشده یادی ازما کردی
عرفان-خواستم بگم
یمدتی نیستم
توبجام کلاس هامو برگزار کنی که بنظر سرت شلوغه
تارا-عا بد شد اخر هفته احمالا برگردم ایران
عرفان-برای همیشه؟
تارا-اره
عرفان-اهان موفق باشی
تارا-ممنون
عرفان-ممنون من برم دیگه
تارا-خوشحال شدم دیدمت
عرفان-خدافظ
خودافظ آقاعلی...
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
۳.۵k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.