چای مینوشیدم

چای مینوشیدم ....

.یکباره دلتنگش شدم

بغض کردم و اشک در چشمانم
حلقه زد....
همه با تعجب نگاهم کردند!!!!

لبخند تلخی زدم و گفتم."چقدر داغ بود"!
دیدگاه ها (۱۰)

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺩﻭﺩﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ :ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﻣﺎﻝ ﻣ...

تورنگ می دهی به لباسی که میپوشی بومیدهی به عطری که میزنی معن...

ﺗﻮ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﯽ؟ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻨﯽ ﻫﺎ :ﺯﯾﺎﺩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﻤﯿﺸﻦ ﭼﻮﻥ ﺯﯾ...

جهنمی بپامیکنددلم وقتی شعری بیاید وتومیان آن نباشی.....

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۹۳ دستش رو روی نیم رخم گذاشت ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۵۲ جیمین چیه؟ یه جزیی از من پ...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۴۹ فصل ۳ )و متعجب ابرو بالا انداختم و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط