رویای تو :) پارت ۱۴
رویای تو :) پارت ۱۴
فلش بک به ساعت ۶ عصر
ویو تهیونگ
تهیونگ همیشه دقیق و سر وقت کار هاشو انجام میداد. از وقتی که دبیرستانی بود تکالیفشو به موقع انجام میداد و به موقع سر کلاس حاضر میشد تا الانی که مافیاست و به موقع آدم میکشت . رفته بود به همونجا
همون کلبه ای که بیشترین آرامش رو براش به همراه داشت . تصمیم گرفت یکم قدم بزنه . رفت پیش اون درخت که اولین بار کوک رو اونجا دیده بود . توی افکارش غرق شده بود که ماشین کوک جلوش ظاهر شد . سمت راننده نشسته بود و سرحال به نظر میرسید.
کوک : سوار شو مستر کیم
ماشینو دور زد و روی صندلی کنار کوک نشست
ته : بدون بادیگارد میری بیرون ؟
کوک : علاقه ای ندارم که محافظ بکشونم دنبال خودم .
وسطای راه بودن که شروع کرد به حرف زدن ...
کوک : خب ، اگه بخوایم نقش بازی کنیم ، باید یکم صمیمی بشیم .
و نگاهشو داد به تهیونگ
ته : به موقع اش حتما . الان کجا داریم میریم؟
کوک : از اونجایی که توی دنیای مافیایی هر کاپلی موهاشون همرنگه ، باید رنگ موهامون شبیه به هم باشه .
دیگه هیچ حرفی رد و بدل نشد تا به مکان مورد نظرشون رسیدن . از بنز کوک پیاده شدن و جونگکوک با کلیدش درو باز کرد .
ویلای قشنگی بود . کف زمین پارکت بود و دیوار های مشکی و طلایی که باعث میشد ویلا بزرگتر بنظر بیاد . مبل های لیمویی رنگ که تضاد قشنگی با دیوار ها داشت . اینجا کاملا وایب کوک رو میداد
ته : جای قشنگیه
کوک : اینجارو خودم ساختم . تقریبا هیچکس نمیدونه من میام اینجا
ادامه دارد ...
فلش بک به ساعت ۶ عصر
ویو تهیونگ
تهیونگ همیشه دقیق و سر وقت کار هاشو انجام میداد. از وقتی که دبیرستانی بود تکالیفشو به موقع انجام میداد و به موقع سر کلاس حاضر میشد تا الانی که مافیاست و به موقع آدم میکشت . رفته بود به همونجا
همون کلبه ای که بیشترین آرامش رو براش به همراه داشت . تصمیم گرفت یکم قدم بزنه . رفت پیش اون درخت که اولین بار کوک رو اونجا دیده بود . توی افکارش غرق شده بود که ماشین کوک جلوش ظاهر شد . سمت راننده نشسته بود و سرحال به نظر میرسید.
کوک : سوار شو مستر کیم
ماشینو دور زد و روی صندلی کنار کوک نشست
ته : بدون بادیگارد میری بیرون ؟
کوک : علاقه ای ندارم که محافظ بکشونم دنبال خودم .
وسطای راه بودن که شروع کرد به حرف زدن ...
کوک : خب ، اگه بخوایم نقش بازی کنیم ، باید یکم صمیمی بشیم .
و نگاهشو داد به تهیونگ
ته : به موقع اش حتما . الان کجا داریم میریم؟
کوک : از اونجایی که توی دنیای مافیایی هر کاپلی موهاشون همرنگه ، باید رنگ موهامون شبیه به هم باشه .
دیگه هیچ حرفی رد و بدل نشد تا به مکان مورد نظرشون رسیدن . از بنز کوک پیاده شدن و جونگکوک با کلیدش درو باز کرد .
ویلای قشنگی بود . کف زمین پارکت بود و دیوار های مشکی و طلایی که باعث میشد ویلا بزرگتر بنظر بیاد . مبل های لیمویی رنگ که تضاد قشنگی با دیوار ها داشت . اینجا کاملا وایب کوک رو میداد
ته : جای قشنگیه
کوک : اینجارو خودم ساختم . تقریبا هیچکس نمیدونه من میام اینجا
ادامه دارد ...
۷.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.