صدای گنگ مرا از سراب می شنوید
صدای گنگ مرا از سراب می شنوید
به گوش باش که تعبیر خواب می شنوید
از این دقیقه فقط آب و تاب می شنوید
شنیدم آنچه شنیدم جواب می شنوید؟
به این شقایق در اضطراب گوش کنید
به این پرنده ی در اعتصاب گوش کنید
موظفید به حرف حساب گوش کنید
به نطق آخرم عالی جناب گوش کنید
خدای عهدشکن عشق بود حالا
ترانه ی فدغن عشق بود حالا نه
همیشه روی سخن عشق بود حالا نه
سلاح آخر من عشق بود حالا نه
هزار تیرخطا از کمان گریخته است
همان که گفت کنارم بمان گریخته است
شهاب کوچکم از آسمان گریخته است
چگونه از تو بگویم زبان گریخته است
قلم گرفتم و دردا قلم نمیگیرد
که آتش من و هیزم به هم نمیگیرد
کسی نشان حضور از عدم نمی گیرد
خوشم که مرگ مرا دست کم نمی گیرد
نخواه دشنه ی تن تشنه را غلاف کنم
نخواه بردگی عین و شین و قاف کنم
قلم بدست گرفتم که اعتراف کنم
حساب آینه را با غبار صاف کنم
صدف ندیده به گوهر رسیده ایید عجب!
چراغ کشته به مجمر رسیده ایید عجب!
به خط هفتم ساغر رسیده ایید عجب!
دو خط نخوانده به منبر رسیده ایید عجب!
نصیحتی کنم انگور را تمام نکن
اگر شراب نیانداختی حرام مکن
شرابِ شعر منم، از غریبه وام مکن
مرا مقایسه با شاعران خام مکن
کتاب معجره را کنج غار پنهان کن
هر چه آن چه داشتی از روزگار پنهان کن
ستاره از شب دنباله دار پنهان کن
فقط نفس بکش اما بخار پنهان کن مطاع شعر و شرف سرسری فروخته ای
ولی به حجره ی بی مشتری فروخته ای
تو را به من چه که دُر دری فروخته ایی
مبارک است به خوکان پری فروخته ای
به لطف شعر دل از دلبران ندزدیم
از این بساط سگی استخوان ندزدیدم
اگر نداشتم از دیگران ندزدیدم
من از حیاط کسی نردبان ندزدیدم
قسم به جان درختان تبر نساخته ام
برای بتکده ای دردسر نساخته ام
و با فروش قلم سیم و زر نساخته ام
برای هیچ کسی نیز شر نساخته ام
همیشه پشت سخن آیه ی سکوت منم
هزار چهره ی پوشیده در قنوت منم
زبان سوخته ی جنگل بلوط منم و پشت جاذبه ها سیب در سقوط منم
و بازمانده ی دنیای درد ما بودیم
کسی که دید و فراموش کرد ما بودیم
صدای حنجره ی سرخ درد ما بودیم
سکوت بین دو فنجان سرد ما بودیم
کفاف حسرت ما را زمین نخواهد داد
زمانه هم که به جز نقطه چین نخواهد
کسی به مشق درست آفرین نخواهد داد
جواب گریه به جز آستین نخواهد داد
به گوش باش که تعبیر خواب می شنوید
از این دقیقه فقط آب و تاب می شنوید
شنیدم آنچه شنیدم جواب می شنوید؟
به این شقایق در اضطراب گوش کنید
به این پرنده ی در اعتصاب گوش کنید
موظفید به حرف حساب گوش کنید
به نطق آخرم عالی جناب گوش کنید
خدای عهدشکن عشق بود حالا
ترانه ی فدغن عشق بود حالا نه
همیشه روی سخن عشق بود حالا نه
سلاح آخر من عشق بود حالا نه
هزار تیرخطا از کمان گریخته است
همان که گفت کنارم بمان گریخته است
شهاب کوچکم از آسمان گریخته است
چگونه از تو بگویم زبان گریخته است
قلم گرفتم و دردا قلم نمیگیرد
که آتش من و هیزم به هم نمیگیرد
کسی نشان حضور از عدم نمی گیرد
خوشم که مرگ مرا دست کم نمی گیرد
نخواه دشنه ی تن تشنه را غلاف کنم
نخواه بردگی عین و شین و قاف کنم
قلم بدست گرفتم که اعتراف کنم
حساب آینه را با غبار صاف کنم
صدف ندیده به گوهر رسیده ایید عجب!
چراغ کشته به مجمر رسیده ایید عجب!
به خط هفتم ساغر رسیده ایید عجب!
دو خط نخوانده به منبر رسیده ایید عجب!
نصیحتی کنم انگور را تمام نکن
اگر شراب نیانداختی حرام مکن
شرابِ شعر منم، از غریبه وام مکن
مرا مقایسه با شاعران خام مکن
کتاب معجره را کنج غار پنهان کن
هر چه آن چه داشتی از روزگار پنهان کن
ستاره از شب دنباله دار پنهان کن
فقط نفس بکش اما بخار پنهان کن مطاع شعر و شرف سرسری فروخته ای
ولی به حجره ی بی مشتری فروخته ای
تو را به من چه که دُر دری فروخته ایی
مبارک است به خوکان پری فروخته ای
به لطف شعر دل از دلبران ندزدیم
از این بساط سگی استخوان ندزدیدم
اگر نداشتم از دیگران ندزدیدم
من از حیاط کسی نردبان ندزدیدم
قسم به جان درختان تبر نساخته ام
برای بتکده ای دردسر نساخته ام
و با فروش قلم سیم و زر نساخته ام
برای هیچ کسی نیز شر نساخته ام
همیشه پشت سخن آیه ی سکوت منم
هزار چهره ی پوشیده در قنوت منم
زبان سوخته ی جنگل بلوط منم و پشت جاذبه ها سیب در سقوط منم
و بازمانده ی دنیای درد ما بودیم
کسی که دید و فراموش کرد ما بودیم
صدای حنجره ی سرخ درد ما بودیم
سکوت بین دو فنجان سرد ما بودیم
کفاف حسرت ما را زمین نخواهد داد
زمانه هم که به جز نقطه چین نخواهد
کسی به مشق درست آفرین نخواهد داد
جواب گریه به جز آستین نخواهد داد
۳.۰k
۰۷ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.