ماه و خورشید
پارت ۳۳
نارا : بله تو به من کادوی خیلی مهمی دادی خانواده شدن با کوک
کوک : من نمیدونستم چی دوست داری پس هرچی دلم خواست خریدم
نارا : شرمنده داداشی من کل کلاسمونو دعوت کردم چندتا شوم خیلی هرزن باید عشقتو بچسبی
ته : باشه حالا بریم در جستجوی بار
کوک : خیابون #&+_ کوچه ی &+٪_ بار @#&+_
نارا : بریم به سوی بار @#&+_
رفتیم بازی که کوک گفت خوشبختانه یکی از بهترین بارها بود و چند روزی میشه که خدمشو بیشتر کردن نارا رزروش کرد و نشستیم تو ماشین که هردوشون خوابشون برد
وقتی رسیدیم یکیشون کول کردم اون یکیو بغل کردمو رفتم تو
پ.تهیونگ : کجایین شماها میدونین ساعت پنجه
ته : بابا دخترتون رفتن خرید و رزرو جا اوکی
بابام اومد نارا رو گرفت منم کوکو بردم خوابوندمش رو تخت بعدش رفتم وسیله هارو اوردم وسیله های نارا رو گذاشتم دم در اتاقش لباسهای کوکم تو کمد آویزون کردم بعدشم رفتم وسیله های نارا رو مرتب کردم که بعد از تموم شدن شون بیدار شد
نارا : ممنونم داداشی " خواب آلود "
ته : خدا ازت نگذره اینهمه وسیله تو پاساژ بود جدا
نارا : آره الانم برو بیرون میخوام لباسمو عوض کنم بعدشم میکاپ کنم
رفتم بیرون
م.تهیونگ : یک دو سه
ته : آخ کمرم کره خر اینکه وسیله از کجا آوردی
که کوک با کیوت ترین حالت ممکن اومد بغلم کرد
پ.تهیونگ : داشتی غرغر اون میکردی اینم بیدار شد
ته : خدا یا نجاتم بده
کوکو بغلم کردمو بردمش تو اتاقم و خوابوندمش رو تخت
کوک : ته ته " خوابه "
ته : خدا شفا دهد تو خوابم مارو ول نمیکنه
که بیدار شد
کوک : تهیونگ " خواب آلود "
ته : جانم
کوک : ساعت چنده
ته : تقریبا ۷ و نیم
کوک : ساعت نه چشن ناراعه
ته : بلند شو برو حموم بعد آماده شو اوکی
کوک : اوکی
تو زمانیکه کوک رفت حموم براش لباس گذاشتم و خودمم لباسمو عوض کردمو رفتم بیرون
رفتم شستم رو مبل مامانو بابام رفته بودن بیرون و نمیتونستن بیان
که نار و کوک اومدن
نارا : وادفازززز تهیونگ قرار نبود انقدر جذاب بشی تو و عشقت برنامه ریختین که خوشگل جمع بشین
کوک : نه من خودم لباسامو انتخاب نکردم من رفتم حموم تهیونگ برام انتخاب کرده
نارا : خیلی بیشعورین عررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
ته : ما دو روز دیگه بیشتر اینجا نیستیم پس نمیخواد بخاطر جذاب بودن منو کوک عر بزنی
نارا : باشه بریم
کفشامونو پا کردیم و رفتیم بیرون
نارا : با بوگاتی مشکیه توبریم تهیونگ
ته : اوکی اوکی
رفتیم سوار ماشین شدیم اینبار نارا خواست عکس بگیره تصمیم گرفت تنها عقب بشینه و کوک اومد جلو
کوک : چرا من باید بیام
نارا : تا بقیه ی رفیقام بفهمند که داداشمو یکی دیگه زده و کس دیگه ای نمیتونه مخشو بزنه
ته : کلاستون چند نفرست
نارا :...
🌑🌕
من آمده ام وای وای من آمده ام
نارا : بله تو به من کادوی خیلی مهمی دادی خانواده شدن با کوک
کوک : من نمیدونستم چی دوست داری پس هرچی دلم خواست خریدم
نارا : شرمنده داداشی من کل کلاسمونو دعوت کردم چندتا شوم خیلی هرزن باید عشقتو بچسبی
ته : باشه حالا بریم در جستجوی بار
کوک : خیابون #&+_ کوچه ی &+٪_ بار @#&+_
نارا : بریم به سوی بار @#&+_
رفتیم بازی که کوک گفت خوشبختانه یکی از بهترین بارها بود و چند روزی میشه که خدمشو بیشتر کردن نارا رزروش کرد و نشستیم تو ماشین که هردوشون خوابشون برد
وقتی رسیدیم یکیشون کول کردم اون یکیو بغل کردمو رفتم تو
پ.تهیونگ : کجایین شماها میدونین ساعت پنجه
ته : بابا دخترتون رفتن خرید و رزرو جا اوکی
بابام اومد نارا رو گرفت منم کوکو بردم خوابوندمش رو تخت بعدش رفتم وسیله هارو اوردم وسیله های نارا رو گذاشتم دم در اتاقش لباسهای کوکم تو کمد آویزون کردم بعدشم رفتم وسیله های نارا رو مرتب کردم که بعد از تموم شدن شون بیدار شد
نارا : ممنونم داداشی " خواب آلود "
ته : خدا ازت نگذره اینهمه وسیله تو پاساژ بود جدا
نارا : آره الانم برو بیرون میخوام لباسمو عوض کنم بعدشم میکاپ کنم
رفتم بیرون
م.تهیونگ : یک دو سه
ته : آخ کمرم کره خر اینکه وسیله از کجا آوردی
که کوک با کیوت ترین حالت ممکن اومد بغلم کرد
پ.تهیونگ : داشتی غرغر اون میکردی اینم بیدار شد
ته : خدا یا نجاتم بده
کوکو بغلم کردمو بردمش تو اتاقم و خوابوندمش رو تخت
کوک : ته ته " خوابه "
ته : خدا شفا دهد تو خوابم مارو ول نمیکنه
که بیدار شد
کوک : تهیونگ " خواب آلود "
ته : جانم
کوک : ساعت چنده
ته : تقریبا ۷ و نیم
کوک : ساعت نه چشن ناراعه
ته : بلند شو برو حموم بعد آماده شو اوکی
کوک : اوکی
تو زمانیکه کوک رفت حموم براش لباس گذاشتم و خودمم لباسمو عوض کردمو رفتم بیرون
رفتم شستم رو مبل مامانو بابام رفته بودن بیرون و نمیتونستن بیان
که نار و کوک اومدن
نارا : وادفازززز تهیونگ قرار نبود انقدر جذاب بشی تو و عشقت برنامه ریختین که خوشگل جمع بشین
کوک : نه من خودم لباسامو انتخاب نکردم من رفتم حموم تهیونگ برام انتخاب کرده
نارا : خیلی بیشعورین عررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
ته : ما دو روز دیگه بیشتر اینجا نیستیم پس نمیخواد بخاطر جذاب بودن منو کوک عر بزنی
نارا : باشه بریم
کفشامونو پا کردیم و رفتیم بیرون
نارا : با بوگاتی مشکیه توبریم تهیونگ
ته : اوکی اوکی
رفتیم سوار ماشین شدیم اینبار نارا خواست عکس بگیره تصمیم گرفت تنها عقب بشینه و کوک اومد جلو
کوک : چرا من باید بیام
نارا : تا بقیه ی رفیقام بفهمند که داداشمو یکی دیگه زده و کس دیگه ای نمیتونه مخشو بزنه
ته : کلاستون چند نفرست
نارا :...
🌑🌕
من آمده ام وای وای من آمده ام
۵.۱k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.