پارت اول حلقه های اتحاد
#پارت_اول
دنیایی ماورایی و دور از تصور در اعماق آخر جهان..جاییکه خوناشام ها، گرگینه ها، جادوگران، مبارزان، افسونگران، فرشتگان و اِلف ها و پادشاهان متعددی در آن زندگی میکردند.. جایی به دور از تصور همه آدمیان..
در این جهان هرگروه منطقه مشخص شده خودش رو داشت تا جنگ و درگیری بینشون رخ نده.. اما سرنوشت در نهایت کاری کرد چشمشون یکدیگه رو ملاقات کنه..
دریچه ای به سوی جهنم، چشم شیطان، باعث شد آسمان دنیای اونها تیره و تار بشه.. حالا گروه جدیدی به نام اهریمن ها پا به دنیای متفاوت اونها گذاشته بودن.. قرار بود به دستور سااُران، پادشاه تمام گروه هارا از بین ببرند تا دریچه به صورت کامل باز بشه و همه تحت امر اون باشن.. اما چرا؟ چون شخصی در بین این گروه ها بود که توانایی درهم شکستن چشم شیطان رو داشت! شیطان بزرگی که فقط چشمش از دریچه کوچیک معلوم بود نمیخواست تو دنیای آتش بار خود بمونه.. اون دنیای رنگارنگ گروه های ماورایی رو میخواست..
اما طبق پیشگویان اهریمنیش شخصی در بین این اقشار زندگی میکرد که توانایی مبارزه و کشتن اونو داشت..بنابراین برای تسلط کامل اول باید اونو نابود میکرد..
با بازشدن دریچه و نمایان شدن چشم شیطان، بزرگ هر خاندان از نقاط مختلف دنیا دور هم جمع شدند تا برای وضعیت موجود فکری کنن..
هادس مردی که توانایی زنده کردن مردگان رو داشت در راس میز نشسته بود.. موهای بلند و یخی رنگش و پوست چروکیده اش جلوه باشکوهی براش ساخته بود.. عصای دستی گران قیمتش رو به میز تکیه داد و روی صندلی نشست..
بانو آفرودیت با موهای طلایی رنگ و تاج نگین دار و لباس زره مانندش کنار هادس نشست و بعد از اونها تمام رئیسان اقشار به ترتیب نشستند..
جیمین شاهزاده دنیای فرشتگان روی صندلی مخصوص خودش نشست.. بال های سفید و بلندش رو داخل بدنش مخفی کرد و موهای طلایی رنگش رو از روی چشمانش کنار زد و منتظر حضور بقیه شد..
دنیایی ماورایی و دور از تصور در اعماق آخر جهان..جاییکه خوناشام ها، گرگینه ها، جادوگران، مبارزان، افسونگران، فرشتگان و اِلف ها و پادشاهان متعددی در آن زندگی میکردند.. جایی به دور از تصور همه آدمیان..
در این جهان هرگروه منطقه مشخص شده خودش رو داشت تا جنگ و درگیری بینشون رخ نده.. اما سرنوشت در نهایت کاری کرد چشمشون یکدیگه رو ملاقات کنه..
دریچه ای به سوی جهنم، چشم شیطان، باعث شد آسمان دنیای اونها تیره و تار بشه.. حالا گروه جدیدی به نام اهریمن ها پا به دنیای متفاوت اونها گذاشته بودن.. قرار بود به دستور سااُران، پادشاه تمام گروه هارا از بین ببرند تا دریچه به صورت کامل باز بشه و همه تحت امر اون باشن.. اما چرا؟ چون شخصی در بین این گروه ها بود که توانایی درهم شکستن چشم شیطان رو داشت! شیطان بزرگی که فقط چشمش از دریچه کوچیک معلوم بود نمیخواست تو دنیای آتش بار خود بمونه.. اون دنیای رنگارنگ گروه های ماورایی رو میخواست..
اما طبق پیشگویان اهریمنیش شخصی در بین این اقشار زندگی میکرد که توانایی مبارزه و کشتن اونو داشت..بنابراین برای تسلط کامل اول باید اونو نابود میکرد..
با بازشدن دریچه و نمایان شدن چشم شیطان، بزرگ هر خاندان از نقاط مختلف دنیا دور هم جمع شدند تا برای وضعیت موجود فکری کنن..
هادس مردی که توانایی زنده کردن مردگان رو داشت در راس میز نشسته بود.. موهای بلند و یخی رنگش و پوست چروکیده اش جلوه باشکوهی براش ساخته بود.. عصای دستی گران قیمتش رو به میز تکیه داد و روی صندلی نشست..
بانو آفرودیت با موهای طلایی رنگ و تاج نگین دار و لباس زره مانندش کنار هادس نشست و بعد از اونها تمام رئیسان اقشار به ترتیب نشستند..
جیمین شاهزاده دنیای فرشتگان روی صندلی مخصوص خودش نشست.. بال های سفید و بلندش رو داخل بدنش مخفی کرد و موهای طلایی رنگش رو از روی چشمانش کنار زد و منتظر حضور بقیه شد..
۲.۹k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.