سرکش 15
#پارت_15
_جانگکوک
تو همون حال بودم که جونگ بهم زنگ زد.. الو؟
+گرفتمش جئون(با خنده)
_عاا کجایی؟
+چرا صدات گرفته؟
_چیز مهمی نیست
+اون پسره میگه با تو در ارتباط بوده و به زودی میای نجاتش میدی! تَوَهُم زده نه؟ بهتره امتحان کنیم.. سیگارمو نزدیک صورتش کردم..
_جیمین
روی صندلی بسته بودنم.. جون نداشتم خون لبم بعد از ساعتها فعلا بند نیومده بود.. حرارت سیگارش صورتمو گرم میکرد..
_جونگ
بعد از صورتش سیگارو نزدیک دستش کردم و پشت دستشو سوزوندم
_جیمین
آخخخخخ آیییییییی درد دارههه(با فریاد و گریه)
_جانگکوک
سعی کردم جلوی خودمو بگیرم ولی نتونستم..چیکارش داری میکنی؟ حرو.مزاده بگو کجایی(با فریاد)
_جونگ
پس راست میگفته نوچ نوچ جئون تو درحقم بد کردی گفتی تهیونگ و بهت ببخشم که جیمین و بهم بدی ولی درنهایت میخواستی اونم برداری برای خودت؟ چقدر تو عوضی!
_جانگکوک
بگو کجایی انقدر چرت و پرت نگو!(با فریاد) اگه بلایی سرش بیاد یجوری میکشمت که انگار از اول وجود نداشتی!
_جونگ
اوه جئون فا.کینگ جانگکوک تو که انقدر خشن نبودی! ادرس و برات میفرستم بیا اینجا باهم صحبت کنیم ترجیحا تنها بیا..
_جانگکوک
صدای ناله ها و فریاداش هنوز تو گوشم بود.. یعنی چه بلایی داره سرش میاره؟!
_تهیونگ
صدای ناله های جیمین انقدر بلند بود که حتی منم از فاصله دور شنیدم.. کوک؟
_جانگکوک
سریع از جام بلند شدم بی توجه به اطرافم خواستم برم که تهیونگ جلومو گرفت
_تهیونگ
کجا میخای بری؟ چیکار میخای کنی؟(با فریاد)
_جانگکوک
باید نجاتش بدم.. دیگه.. دیگه نمیتونم نسبت بهش بی اهمیت باشم.. من.. من اونو..(بریده بریده)
_تهیونگ
فهمیدم کوک.. فکر میکردم فقط قراره چشمات منو ببینه و من پیشت بمونم ولی مثل اینکه تو واقعا از اون خوشت میاد.. کوک خیلی کلافه بود تاحالا تو این حالت ندیده بودمش.. منم باهات میام کوک
_جانگکوک
اون گفته تنها برم.. خودم باید برم..
_تهیونگ
نمیتونم بزارم تنها بری!
_جانگکوک
گوشیم ردیاب داره اگه تا فردا نیمه شب برنگشتم ردیابیش کن..
_تهیونگ
صبر کن! از کیفم یه جی پی اس کوچیک دراوردم و فعالش کردم.. گوشیتو ممکنه ازت بگیرن پس بهتره اینو با خودت داشته باشی اندازه یه دونه عدسه پس نمیبیننش.. روی پاهام زانو زدمو..
_جانگکوک
تو همون حال بودم که جونگ بهم زنگ زد.. الو؟
+گرفتمش جئون(با خنده)
_عاا کجایی؟
+چرا صدات گرفته؟
_چیز مهمی نیست
+اون پسره میگه با تو در ارتباط بوده و به زودی میای نجاتش میدی! تَوَهُم زده نه؟ بهتره امتحان کنیم.. سیگارمو نزدیک صورتش کردم..
_جیمین
روی صندلی بسته بودنم.. جون نداشتم خون لبم بعد از ساعتها فعلا بند نیومده بود.. حرارت سیگارش صورتمو گرم میکرد..
_جونگ
بعد از صورتش سیگارو نزدیک دستش کردم و پشت دستشو سوزوندم
_جیمین
آخخخخخ آیییییییی درد دارههه(با فریاد و گریه)
_جانگکوک
سعی کردم جلوی خودمو بگیرم ولی نتونستم..چیکارش داری میکنی؟ حرو.مزاده بگو کجایی(با فریاد)
_جونگ
پس راست میگفته نوچ نوچ جئون تو درحقم بد کردی گفتی تهیونگ و بهت ببخشم که جیمین و بهم بدی ولی درنهایت میخواستی اونم برداری برای خودت؟ چقدر تو عوضی!
_جانگکوک
بگو کجایی انقدر چرت و پرت نگو!(با فریاد) اگه بلایی سرش بیاد یجوری میکشمت که انگار از اول وجود نداشتی!
_جونگ
اوه جئون فا.کینگ جانگکوک تو که انقدر خشن نبودی! ادرس و برات میفرستم بیا اینجا باهم صحبت کنیم ترجیحا تنها بیا..
_جانگکوک
صدای ناله ها و فریاداش هنوز تو گوشم بود.. یعنی چه بلایی داره سرش میاره؟!
_تهیونگ
صدای ناله های جیمین انقدر بلند بود که حتی منم از فاصله دور شنیدم.. کوک؟
_جانگکوک
سریع از جام بلند شدم بی توجه به اطرافم خواستم برم که تهیونگ جلومو گرفت
_تهیونگ
کجا میخای بری؟ چیکار میخای کنی؟(با فریاد)
_جانگکوک
باید نجاتش بدم.. دیگه.. دیگه نمیتونم نسبت بهش بی اهمیت باشم.. من.. من اونو..(بریده بریده)
_تهیونگ
فهمیدم کوک.. فکر میکردم فقط قراره چشمات منو ببینه و من پیشت بمونم ولی مثل اینکه تو واقعا از اون خوشت میاد.. کوک خیلی کلافه بود تاحالا تو این حالت ندیده بودمش.. منم باهات میام کوک
_جانگکوک
اون گفته تنها برم.. خودم باید برم..
_تهیونگ
نمیتونم بزارم تنها بری!
_جانگکوک
گوشیم ردیاب داره اگه تا فردا نیمه شب برنگشتم ردیابیش کن..
_تهیونگ
صبر کن! از کیفم یه جی پی اس کوچیک دراوردم و فعالش کردم.. گوشیتو ممکنه ازت بگیرن پس بهتره اینو با خودت داشته باشی اندازه یه دونه عدسه پس نمیبیننش.. روی پاهام زانو زدمو..
۲.۷k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.