گناهکار part
( گناهکار ) ۱۲۴ part
جیمین با حس نفس کم آوردن همسرش
برای بار آخر نرمینه زبانش رو به کام دهان دختر کشید و ازش فاصله گرفت... پیشونیش رو روی پیشونی دختر گذاشت و چشم بسته به صدای نفس نفس زدن هاش گوش سپرد
: ازت میخوام وقتی توی آغوش منی خودت رو حبس نکنی... تو زیبایی... در هر حالتی.. و من تورو می پرستم....
كلمات مرد ات رو دیوونه تر از قبل میکرد... برای همین بی صبر تر از همیشه با فکر تصوراتی که از دقایقی بعد داشت دستاش رو دور گردن مرد پیچید و همزمان خودشون رو پایین کشید و به پشت روی تخت افتاد... حالا سنگینی تن جیمین رو روی تن ظریفش احساس میکرد..
.هر چند جیمین برای محافظت از جثه کوچیک همسرش
لحظه آخر دست هاش رو کنار سر ات ستون کرد تا وزن کامل بدنش اون رو اذیت نکنه...
پلکهای خمارش رو باز کرد و چشم به تیله های مشکی رنگ و خمار مرد دوخت
ات ناخواسته دستش رو بالا برد و بخشی از موهای پریشون مرد رو نوازش کرد. جیمین
بی طاقت بار دیگه جلو رفت و لبهاش رو بوسید... اونقدری اونها رو بوسید و نوازش کرد که از طعم اونها سیراب شه اما بدتر از قبل تشنه شد...
از شدت بوسیده شدن زیاد حالا سرخ تر شده بودن و برق میزدن می تونست جلوی مقاومت جیمین
رو بگیره؟.... البته که نه... بنابراین از یه مرد انتظار نمی رفت که به یکباره افسار پاره کنه و با چشمهایی که از شدت خواستن بیش از حد خمار شده بودن بند گره لباس دخترک رو بین لبهاش بگیره و بی هوا اون رو بکشه و توی جا نیم خیزش کنه...
دخترک شوکه از این حرکت ناگهانی مرد لرزی ،کرد با این حال
جیمین اهمیتی نداد و با لطافت دیووانه کنندهای لب هاش رو روی ترقوه های خواستنی
همسرش کوبید و اونهارو به آرومی بوسید و مارک های زیبایی رو به پوست حساسش هدیه داد... همزمان دستش رو به بند دوم لباس زیرینش رسوند و اون رو هم باز کرد. سر انگشت هاش رو با درست روی برجستگی سینه دختر گذاشت و با فشردنش باعث لرز شدید بدن دختر شد و ناله بی جونی از بین لب هاش رها شد
جیمین با حس نفس کم آوردن همسرش
برای بار آخر نرمینه زبانش رو به کام دهان دختر کشید و ازش فاصله گرفت... پیشونیش رو روی پیشونی دختر گذاشت و چشم بسته به صدای نفس نفس زدن هاش گوش سپرد
: ازت میخوام وقتی توی آغوش منی خودت رو حبس نکنی... تو زیبایی... در هر حالتی.. و من تورو می پرستم....
كلمات مرد ات رو دیوونه تر از قبل میکرد... برای همین بی صبر تر از همیشه با فکر تصوراتی که از دقایقی بعد داشت دستاش رو دور گردن مرد پیچید و همزمان خودشون رو پایین کشید و به پشت روی تخت افتاد... حالا سنگینی تن جیمین رو روی تن ظریفش احساس میکرد..
.هر چند جیمین برای محافظت از جثه کوچیک همسرش
لحظه آخر دست هاش رو کنار سر ات ستون کرد تا وزن کامل بدنش اون رو اذیت نکنه...
پلکهای خمارش رو باز کرد و چشم به تیله های مشکی رنگ و خمار مرد دوخت
ات ناخواسته دستش رو بالا برد و بخشی از موهای پریشون مرد رو نوازش کرد. جیمین
بی طاقت بار دیگه جلو رفت و لبهاش رو بوسید... اونقدری اونها رو بوسید و نوازش کرد که از طعم اونها سیراب شه اما بدتر از قبل تشنه شد...
از شدت بوسیده شدن زیاد حالا سرخ تر شده بودن و برق میزدن می تونست جلوی مقاومت جیمین
رو بگیره؟.... البته که نه... بنابراین از یه مرد انتظار نمی رفت که به یکباره افسار پاره کنه و با چشمهایی که از شدت خواستن بیش از حد خمار شده بودن بند گره لباس دخترک رو بین لبهاش بگیره و بی هوا اون رو بکشه و توی جا نیم خیزش کنه...
دخترک شوکه از این حرکت ناگهانی مرد لرزی ،کرد با این حال
جیمین اهمیتی نداد و با لطافت دیووانه کنندهای لب هاش رو روی ترقوه های خواستنی
همسرش کوبید و اونهارو به آرومی بوسید و مارک های زیبایی رو به پوست حساسش هدیه داد... همزمان دستش رو به بند دوم لباس زیرینش رسوند و اون رو هم باز کرد. سر انگشت هاش رو با درست روی برجستگی سینه دختر گذاشت و با فشردنش باعث لرز شدید بدن دختر شد و ناله بی جونی از بین لب هاش رها شد
- ۴.۹k
- ۰۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط