رمآن من و توبرآی همیشه
رُمآن مَن وَ تو-بَرآیِ هَمیشه
# part : ۲۴
به سمت جعبه ها رفتی و در یکیشون رو باز کردی که دیدی .......
داخلش چندتا لباس هست
لباس هارو اروم آوردی بیرون از جعبه و روی تخت گذاشتی
داخل تمام جعبه ها ، وسایل مختلفی قرار داشت
جز اون جعبه لباس ، جعبه لوازم های ضروری و لوازم های آرایشی و .......
ات با تعجب داشت به همه اون وسایل نکاه میکرد
که زیر لب زمزمه کرد و گفت :
ات : اخه این همه چیز ، باید برای چی باشه ؟
جعبه هارو بر داشتی و گذاشتی زیر میزت و تمام وسایل هارو چیدی
بلخره کار ها تموم شده بود ، و تونسته بودی وقتی پیدا کنی برای استراحت
《 ویو ساعت ۶ 》
صدای قدم هایی که به گوش میرسید
صدای قدم هایی که یا به سمت تاریکی میرفت یا به سمت روشنایی
احساساتی که در آغوش گرفته میشد
شاید برای همیشه ، شاید برای هیچوقت
به سمتش رفتی ، چشمانش برقی زد
به سمت ماشین رفتین
سوار شدید
انگاری که سکوت در بین شما حکومت میگرد
هیچ حرفی برای گفتن نبود
ولی احساسات ، در کنار هم بیانگر همه چیز بودند
انها بیانگر چیزهایی بودن ، که غیر قابل توصیف بود
در طول راه بین شما ...........
اِدآمه دآرَد ..........
# part : ۲۴
به سمت جعبه ها رفتی و در یکیشون رو باز کردی که دیدی .......
داخلش چندتا لباس هست
لباس هارو اروم آوردی بیرون از جعبه و روی تخت گذاشتی
داخل تمام جعبه ها ، وسایل مختلفی قرار داشت
جز اون جعبه لباس ، جعبه لوازم های ضروری و لوازم های آرایشی و .......
ات با تعجب داشت به همه اون وسایل نکاه میکرد
که زیر لب زمزمه کرد و گفت :
ات : اخه این همه چیز ، باید برای چی باشه ؟
جعبه هارو بر داشتی و گذاشتی زیر میزت و تمام وسایل هارو چیدی
بلخره کار ها تموم شده بود ، و تونسته بودی وقتی پیدا کنی برای استراحت
《 ویو ساعت ۶ 》
صدای قدم هایی که به گوش میرسید
صدای قدم هایی که یا به سمت تاریکی میرفت یا به سمت روشنایی
احساساتی که در آغوش گرفته میشد
شاید برای همیشه ، شاید برای هیچوقت
به سمتش رفتی ، چشمانش برقی زد
به سمت ماشین رفتین
سوار شدید
انگاری که سکوت در بین شما حکومت میگرد
هیچ حرفی برای گفتن نبود
ولی احساسات ، در کنار هم بیانگر همه چیز بودند
انها بیانگر چیزهایی بودن ، که غیر قابل توصیف بود
در طول راه بین شما ...........
اِدآمه دآرَد ..........
- ۳.۲k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط