رمآنمن و توبرآی همیشه

#رُمآن-مَن وَ تو-بَرآیِ هَمیشه

# part : ۲۲

به سمت آشپزخانه رفتی و .......
یکی از خدمتکارها به سمتت اومد و گفت :

خدمتکار : ارباب گفتش که ، هر وقتی که بلند شدی براش یه فنجآن قهوره ببری

سرتو به معنی تایید تکون دادی و رفتی تا قهوه درست کنی

فنجآن قهوه رو گرفتی تو دستت ، یکم گرم بود و باعث شد که دستت احساس سوزش پیدا کنی

داشتی از پله ها بالا میرفتی که یهو یه چیزی فکرتو درگیر کرد


اینکه ، چند وقته که ارباب داره بهت اهمیت میده
و اصلا اذیتت نکرده ، البته فعلا

کار هاش خیلی عجیبه ، و داره عجیب و عجیب تر هم میشه
یهو اذیتت میکنه بعدش میاد ، بهت خوبی میکنه
واقعا برات عجیب بود ،

از پله ها بالا رفتی ، به سمت اتاقش رفتی ، در زدی و در اتاقش رو باز کردی

داخل اتاق ، روی صندلی نشسته بود ، و داشت یه سری مطالب میخوند

قهوه رو گذاشتی روی میز کارش و تعظیم کردی و از اتاق داشتی بیرون میرفتی که .........



اِدآمه دآرَد ......
دیدگاه ها (۰)

#رُمآن-مَن وَ تو-بَرآیِ هَمیشه# part : ۲۳ قهوه رو گذاشتی روی...

رُمآن مَن وَ تو-بَرآیِ هَمیشه# part : ۲۴ به سمت جعبه ها رفتی...

#رُمآن-مَن وَ تو-بَرآیِ هَمیشه# part : ۲۱حالا فقط تو مونده ب...

رُمآن-مَن وَ تو-بَرآیِ هَمیشه# part : ۲۰ یه قدم به سمت جلو ر...

چندپارتی☆p.2دوباره به سمت اتاقش رفتی.در را باز کردی.ایستادی....

چند پارتی...Jealous little one💞Part2ماریا: بله رئیس...تهیونگ...

تک پارتی درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط