با تو نه برای من غروری ماند

با تو نه برای من غروری ماند،
نه حواسی،
نه دلی.
با تو هر چقدر هم که پا در کفش رفتن میکنم،
باز هم نمی روم.
با تو هر چه حواسم را جایی دور پرت میکنم،
خودم را حتی راهی جاده می کنم و دور می شوم،
و دور میشوم
باز هم دنبال تو در چشمان هر غریبه ای می گردم.
با تو دلم تنگ می شود،
آنقدر تنگ که می ترسم راه نفس بر من ببندد.
با تو هر چه سراغ غرورم را می گیرم،
صدایش را نمی شنوم.
تو مرا از همیشه تنهاتر کرده ای؛
آنقدر تنها که برای خودم را دیدن هم باید پناه بیاورم به چشمان تو،
که نیست،که نمی بیند مرا!

#عادل_دانتیسم
دیدگاه ها (۴)

بازوهایتان را نمی خواهمشانه هایتان را نمی خواهم من خودم را د...

افکارم دود میشود...سیگارم تمام...ته سیگار برایم میشود ته دنی...

تو از رنج‌های من برایِ فراموش کردنت چیزی نمی‌دانیهیچ کس نمی‌...

تمام شدن هایی هست که تمام نمیشودتمامت می کندمثل رفتن های اخت...

دل تنگ که میشوم ، دل تنگ نگاهت که میشوم ، دل تنگ صدایت که م...

آدما رو خسته و پشیمون نکنید....ازخوب ها

خدا توبه کنندگان را دوست دارد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط