تمام شدن هایی هست که تمام نمیشود

تمام شدن هایی هست که تمام نمیشود
تمامت می کند
مثل رفتن های اختیاری
ماندن های اجباری
مثل هجوم خاطرات به آنی
مثل طعم تلخ دیدن یک یادگاری
و زل زدن به یک صندلی خالی
و حرف زدن با کسی که دوستش داری،در حالی که تنهایی
با حالی شبیه دیوانگی، بیماری...
تمام شدن هایی شبیه ترک کردن یک مرد سیگاری
می کشی و میگویی این نخ آخر بود
و باز نمی توانی دست از این لعنتی برداری
دیدگاه ها (۴)

تو از رنج‌های من برایِ فراموش کردنت چیزی نمی‌دانیهیچ کس نمی‌...

با تو نه برای من غروری ماند،نه حواسی،نه دلی.با تو هر چقدر هم...

مارها قورباغه‌ها را می‌خوردند و قورباغه‌ها از این نابسامانی ...

ای کاش فقط امروز را داشتم.مثلا صبح که بیدار میشدم یکی در گوش...

نماز شب [ بخوانیم با هم ]

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

اوایی از گذشته بخش اول:  خاطرات زندگی با یک دکتر روانی. 001 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط