از درخت پرسیدم

:از "درخت" پرسیدم
چرا "پیر"شدی
"خنده تلخے" کرد
و گفت: وقتےتو "رفتے" "یارت" با
"دیگرے" زیر "سایہ" ام مینشست
و بہ تو "میخندید...
دیدگاه ها (۱)

💑 mm:مهنـ عز ط متنفر نیستما ^_^ولیعـ اگع آتیشـ بگیریو من آبـ...

merสஜสเ:ĺاسپینر میگیرید 😑 برای ایجاد آرامش 😏 💔 و کاهش استرس؟...

m💑 :اینایی که با پونصد و هفتاد نفر حرف میزنن بعد خودشونو تو ...

m💑 :هر کی رنگ مورد علاقش مشکیه افسرده نیستهر کیم می خنده آدم...

پارت11رمان فیککه یهو نگاه های سنگین کشی رو روی خودم حس کردمن...

تو دنیای موازی یه خونه‌ی ۳۸ متری توی هفت‌تیر تهران دارم که ت...

محمد ویسی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط