تو دنیای موازی یه خونهی متری توی هفتتیر تهران دارم ک

تو دنیای موازی یه خونه‌ی ۳۸ متری توی هفت‌تیر تهران دارم که توی هالش یه پنجره‌ داره روبه‌ یه درخت پیر بزرگ با شاخه‌های پر از سار.
یه گلفروشی کوچیک هم دارم، نبش میدون. توش فقط گل‌های نارنجی می‌فروشم! اسمشم گل‌فروشی نارنجیه.
صبح‌ها بدون آلارم ساعت بیدار می‌شم. چای دم می‌کنم، صبحانه می‌خورم، می‌رم گل‌‌فروشی.
دیروز خیلی سرم شلوغ بود. شب عیدی مردم سبزه‌ی نارنجی می‌خواستن! تا دیروقت گل‌فروشی بودم. وقت برگشتنی یه گلدون نارنجی زدم زیر بغلم، سبزه‌ی مونده‌ی نارنجی رو که حالا به زردی می‌زد برداشتم و برگشتم به غار ۳۸ متری خودم. روی میز گرد کوچیک کنار پنجره هفت تا سین چیدم و سبزه و گلدونم گذاشتم کنارش. بعد نشستم پشت میز و یه سیگار روشن کردم. با بقیه‌ی چوب کبریت، شمع رو هم روشن کردم. بعد زل زدم به درخت روبروم و هی فکر کردم امسال عید نمی‌شه!
سیگارم که تموم شد صدای تلویزیون همسایه بغلی رو شنیدم که داشت سورنا و دهل می‌زد.
عید شد! به درخت پیر نگاه کردم و گفتم: «عید شد!پس شکوفه‌هات کو پیرمرد؟!»
جواب نداد. فقط نگام کرد تا سیگار چندم!
تو دنیای موازی امروز، اول بهار ۱۴۰۲، هزار تا سار، از روی شاخه‌های درخت روبروی یه خونه‌ی ۳۸ متری حوالی میدون هفت‌تیر پر کشیدن و
دیگه برنگشتن…

#سیمین_کشاورز
دیدگاه ها (۰)

چند ده سال بعد شده. تنها در ساحل خلوت نوشهر قدم می زنی. با خ...

همیشه فکر می‌کردم آدم های بی احساسی هستند، همان هایی را می‌گ...

کیسه آب‌گرم منجی زندگی من است. شاید نتواند تمام دردها را الت...

ای دریده‌شده به دندان گرگ خانگیپریزاد درد نام تو را گریه می‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط