پارت بیست و دوم. رد پا
صبح بعد یادم اومد که راجب مرگ هاگرید به کسی چیزی نگفنم و همه بی خبرن تصمیم رفتم در دفتر اسنیپ تا حداقل اون یچیزی بدونه ولی اون حتما دلیل رفتنم یه جنگل رو میخواست بیخیال شدم بهتره همیشه ی راز بمونه. با خودم گفتم
«ی عمر راز داری بهتر از اعتماد به ادم اشتباه هست»
چند روز بعد خبر گم شدن هاگرید رو دادن با اینکه همه چیزو میدونستم بهدکسی چیزی نگفتم گروه های زیادی برای پیدا کردن هاگرید فرستادن حتا شب برای اینکه مطمئن باشم دوباره همون جا رفتم خبری از جسدش نبود دیگه میدونستم غذای عنکبوت ها شده فقط ی تکه کوچیک از لباسش رو پیدا کردم و برش داشتم بهش نگاه کردم برای اینکه یادش باشم اون تکه رو داخل صندوقچه شخصی خودم گذاشتم یکم احساس عذاب وجدان دارم ولی زیاد بهش اهمیت ندادم فکر میکردم مرگ اون تقصیر منه و بخواطر من خودشو فدا کرد.
دراکو درمان شده بود و دیگه کاری نداشتم
خودمم نمیدونستم که اولین اولویتم رو
دراکو گذاشتم و انقدر جونمو به خواطرش
به خطر انداختم برام ادم مهمی بود بعد کلاس تصمیم گرفتم پیش اسنیپ برم تا چند معجون جدید یادم بده من عاشق درس معجون سازی بودم و توش عالی بودمم
در زدم و وارد شدم
اسنیپ: بفرمایید
اما: سلام
اما: من شنیدم که وقی دانش آموز هاگوارتز بودید چنتا طلسم اختراع کردید میشه یکم به منم یاد بدید تا منم مثل شما بشم؟
اسنیپ: میخوای مثل مت بشی؟
اما: اره
اسنیپ: اولین کسی هستی که میخواد مثل من بشه، خب ببین بروکشوی سمت راست ی کتاب هست اگه اونو بخونی، تقزیبا همه چیز رو یاد میگیری.
کشو رو کشیدم و.......
«ی عمر راز داری بهتر از اعتماد به ادم اشتباه هست»
چند روز بعد خبر گم شدن هاگرید رو دادن با اینکه همه چیزو میدونستم بهدکسی چیزی نگفتم گروه های زیادی برای پیدا کردن هاگرید فرستادن حتا شب برای اینکه مطمئن باشم دوباره همون جا رفتم خبری از جسدش نبود دیگه میدونستم غذای عنکبوت ها شده فقط ی تکه کوچیک از لباسش رو پیدا کردم و برش داشتم بهش نگاه کردم برای اینکه یادش باشم اون تکه رو داخل صندوقچه شخصی خودم گذاشتم یکم احساس عذاب وجدان دارم ولی زیاد بهش اهمیت ندادم فکر میکردم مرگ اون تقصیر منه و بخواطر من خودشو فدا کرد.
دراکو درمان شده بود و دیگه کاری نداشتم
خودمم نمیدونستم که اولین اولویتم رو
دراکو گذاشتم و انقدر جونمو به خواطرش
به خطر انداختم برام ادم مهمی بود بعد کلاس تصمیم گرفتم پیش اسنیپ برم تا چند معجون جدید یادم بده من عاشق درس معجون سازی بودم و توش عالی بودمم
در زدم و وارد شدم
اسنیپ: بفرمایید
اما: سلام
اما: من شنیدم که وقی دانش آموز هاگوارتز بودید چنتا طلسم اختراع کردید میشه یکم به منم یاد بدید تا منم مثل شما بشم؟
اسنیپ: میخوای مثل مت بشی؟
اما: اره
اسنیپ: اولین کسی هستی که میخواد مثل من بشه، خب ببین بروکشوی سمت راست ی کتاب هست اگه اونو بخونی، تقزیبا همه چیز رو یاد میگیری.
کشو رو کشیدم و.......
۴.۰k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.