"soled"
"soled"
پارت ۱۵
#به نظر من رئیس این میتونه نقشه ی خوبی باشه...
_بد نیست ! همینو اجرا میکنیم
به بقیه هم بگو کار های لازم رو انجام بدن
#بله قربان
ویو ا.ت
چند روزه از اون اتفاق میگذره ، خوشبختانه من حالم خیلی بهتر شده و دارم مثل قبل تو عمارت کار های لازم رو انجام میدم ولی ارباب ، ارباب... احساس میکنم از کار کردنام راضی نیست ، سعی کردم سخت تر و بهتر کار هارو انجام بدم ولی خیلی اوضاع بدتر شد نمیدونم چ کاری انجام دادم که اینجوری میکنه
مثلا همین دیروز که داشتم اتاقشون رو مرتب میکردم وقتی اومد داخل و دید که دارم مرتب میکنم سرم داد زد و گفت که دیگه هیچ کاری نکنم ، منم ناخواسته گریم گرفت و از اتاق خارج شدم و از اون موقع سعی کردم جلو چشماش افتابی نشم...
ویو جیمین
نمیتونم ، نمیتونم ، کار کردن ا.ت رو تحمل کنم ، آیششش نباید به عنوان بَرده میاوردمش..از اولشم کار اشتباهی بود ... هر وقت میبینمش حس آرامش پیدا میکنم ولی وقتی میبینم داره کار میکنه عصبی میشم و نمیتونم خودمو کنترل کنم
خب دوست ندارم کسی که دوستش دارم ، به عنوان برده من کار کنه...💔
ی مهمونی بود ، یعنی یه مهمونی قرار بود باشه ، جیمین این مهمونی رو ترتیب داده بود تا با شُرکای کاریش قرارداد ببنده ولی از ی طرف دیگه هم میخواست انتقام بگیره ، همه ی دخترای عمارت درحال پچ پچ کردن درباره ی این مهمونی بودند خبرش رو همه فهمیده بودند به جز ا.ت
اون همیشه سرش تو کار خودش بود و هیچ وقت دنبال حاشیه نبود ، اون فقط برای بقا میجنگید...
توی این مهمونی هر فرد با یک همراه باید میومد از اون جایی که جیمین با هیچ کس تا حالا نبود پس تصمیم گرفت به ا.ت پیشنهاد بده که تو مهمونی نقش دوست دخترش رو بازی کنه...
پارت ۱۵
#به نظر من رئیس این میتونه نقشه ی خوبی باشه...
_بد نیست ! همینو اجرا میکنیم
به بقیه هم بگو کار های لازم رو انجام بدن
#بله قربان
ویو ا.ت
چند روزه از اون اتفاق میگذره ، خوشبختانه من حالم خیلی بهتر شده و دارم مثل قبل تو عمارت کار های لازم رو انجام میدم ولی ارباب ، ارباب... احساس میکنم از کار کردنام راضی نیست ، سعی کردم سخت تر و بهتر کار هارو انجام بدم ولی خیلی اوضاع بدتر شد نمیدونم چ کاری انجام دادم که اینجوری میکنه
مثلا همین دیروز که داشتم اتاقشون رو مرتب میکردم وقتی اومد داخل و دید که دارم مرتب میکنم سرم داد زد و گفت که دیگه هیچ کاری نکنم ، منم ناخواسته گریم گرفت و از اتاق خارج شدم و از اون موقع سعی کردم جلو چشماش افتابی نشم...
ویو جیمین
نمیتونم ، نمیتونم ، کار کردن ا.ت رو تحمل کنم ، آیششش نباید به عنوان بَرده میاوردمش..از اولشم کار اشتباهی بود ... هر وقت میبینمش حس آرامش پیدا میکنم ولی وقتی میبینم داره کار میکنه عصبی میشم و نمیتونم خودمو کنترل کنم
خب دوست ندارم کسی که دوستش دارم ، به عنوان برده من کار کنه...💔
ی مهمونی بود ، یعنی یه مهمونی قرار بود باشه ، جیمین این مهمونی رو ترتیب داده بود تا با شُرکای کاریش قرارداد ببنده ولی از ی طرف دیگه هم میخواست انتقام بگیره ، همه ی دخترای عمارت درحال پچ پچ کردن درباره ی این مهمونی بودند خبرش رو همه فهمیده بودند به جز ا.ت
اون همیشه سرش تو کار خودش بود و هیچ وقت دنبال حاشیه نبود ، اون فقط برای بقا میجنگید...
توی این مهمونی هر فرد با یک همراه باید میومد از اون جایی که جیمین با هیچ کس تا حالا نبود پس تصمیم گرفت به ا.ت پیشنهاد بده که تو مهمونی نقش دوست دخترش رو بازی کنه...
۴.۸k
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.