آدم از خود میپرسد که

آدم از خود می‌پرسد که:
تو با این سال‌ها که گذشت چه کردی؟
بهترین سال‌های عمرت را کجا در خاک کردی؟
زندگی کردی یا نه؟
با خود می‌گویی نگاه کن، ببین این دنیا چه سرد می‌شود. سال‌ها همچنان می‌گذرد و بعد از آن‌ها تنهایی غمبار است و عصای نااستوار پیری به دستت می‌دهد و بعد حسرت است و نومیدی. دنیای رویاهای رنگین رنگ می‌بازد، رویاهایت مثل گل‌های پژمرده گردن خم می‌کنند و مثل برگ های زرد از درخت خزان زده می‌ریزند.
وای ناستنکا، تنها ماندن سخت محزون خواهد بود، محزون است که حتی کاری نکرده باشی که افسوسش را بخوری،
هیچ، هیچ، هیچ،
زیرا آنچه بر باد رفته چیزی نبوده است.
هیچ، یک "هیچ" احمقانه و بی‌معنی،
همه خواب بوده است.
#شبهای_روشن #داستایوفسکی
دیدگاه ها (۲)

.پنجره ها بسته و درها گرفته کیپقافله ی نور نمی خواندم به خوی...

این طور بارم آورده بودند که بترسماز همه چیز...از بزرگتر که م...

❗ ️ادویه‌های مفید برای فصل سرد !❄ ️▫ ️هل👈 خلط آور▫ ️سیر👈 آ...

❗ ️5 گیاه تقویت کننده استخوان را بشناسید !▫ ️اسفناج👈 ضد پوک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط