.
.
پنجره ها بسته و درها گرفته کیپ
قافله ی نور نمی خواندم به خویش
بر لب این پلّه ی چوبین نشسته ام
قافله ی مور همی آیدم به پیش
پند دهندم که بیا عنکبوت شو،
زندگی آموخته جولاهگان ِ پیر
که ت زند آن شاهد قدسی بسی صلا
که ت رسد از نای سروشی بسی صفیر
من نتوانم چو شما عنکبوت شد،
کولی شوریده سرم من ، پرنده ام
زین گنه ای روبهکان دغل ! مرا
مرگ دهد توبه که گرگ درنده ام ...
#مهدی_اخوان_ثالث
پنجره ها بسته و درها گرفته کیپ
قافله ی نور نمی خواندم به خویش
بر لب این پلّه ی چوبین نشسته ام
قافله ی مور همی آیدم به پیش
پند دهندم که بیا عنکبوت شو،
زندگی آموخته جولاهگان ِ پیر
که ت زند آن شاهد قدسی بسی صلا
که ت رسد از نای سروشی بسی صفیر
من نتوانم چو شما عنکبوت شد،
کولی شوریده سرم من ، پرنده ام
زین گنه ای روبهکان دغل ! مرا
مرگ دهد توبه که گرگ درنده ام ...
#مهدی_اخوان_ثالث
۱.۷k
۱۴ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.