پارت ۶ اگه غلط دیکته دیدید معذرت ...

از زبان راف*:
اون کنار ما نشسته بود پس اون بالش که همیشه تو تاریکی بود جای اون بود ...
استاد : پسرانم مطمئنم همتون تا الان خواهرتون رو دیدید ازتون میخوام تا وقتی که اینجاست از روش جنگیدنش اشتباه های خودتون رو درست کنید و ازش بپرسید راجب نقطه ضعف هاتون چون اون تا الان همه راه هایی که تک تک شما توشین رو گذرانده...
لئو : منظورتون چیه استاد ؟
استار : اون اول با کاتانا کار کرد و در یک روز تمام حرفه های یک رهبر بودن رو یاد گرفت ‌... روز بعد کامل کنترل خشم و استفاده از سای های رافائل رو آموزش دید و موفق شد روز سوم خالی کردن ذهن ساده زیستی رو یاد گرفت و تمام حرکات با چوب رو ...
دانی : تو ی روز؟
استاد : و روز بعد تمرکز کردن و تمام کار های با لانچیکو و همینطور بقیه ی سلاح ها تا رسید به سلاح نهایی که برایش مناسب بود... و خب ۱ روز تمام رو مدیتیشن کرد بیشتر از همتون ... واسه همین ازتون میخوام تا وقتی که اون اینجاست ایراد هاتون رو بر طرف کنید ...
مایکی : ی لحظه ینی چی تا وقتی اینجاست؟ ینی میخواد بره؟
استاد نگاهش کرد ما همه نگاهش کردیم نمیخواستیم تازه وقتی پیداش کردیم از دستش بدیم
راف: نمیتونی بمونی؟
روا: ببینیم چی میشه ...
استاد : که اینطور ... اتاقت هنوز همونه ... نزاشتم پسر ها نزدیکش بشن و خودم گرد گیریش کردم الان منتظر توعه که برگردی
روا: ازتون ممنونم استاد ...
استاد : میتونید برید ...
بلند شدیم و همه رفتیم بیرون...
مایکی : خواهر ینی تو قرار نیست پیشمون بمونی؟
روا : زمان مشخص میکنه مایکل آنجلو ...
راف : کوتاه صدامون کن من راف ، دانی ،مایکی ،لئو،که ما هم راحت بتونیم خواهر صدات کنیم ... لطفا ...
روا : البته رافا... راف
مایکی : عالیه حالا ... میشه اتاقتو ببینیم ؟
همه با چشمای مظلوم نگاهش کردیم...
روا: خب فکر نکنم مشکلی باشه ...
رفتیم جلوی در اتاقش ی رمز روی قفل در زد که در باز شد ... ی اتاق با تم سیاه ی تخت کنار که اتاق پر کتاب بود دو تا کتابخونه بزرگ که کناره های دیوارا و کتابخونه ها رو الماس پوشانده بود
روا: کاملا مثل قبله...
مایکی: واو... چقدر کتابببببب... وایسا ببینم اون هیییییی ... اون ی گیتار الکترونیک داره با کفش های اسکی روی یخ ... حتی فقط گیتار نه همه ساز ها رو به همراه ی سیستم داره !!!!
دانی: خیلی این سیستم موسیقی خفنه از کجا اوردیش؟
روا: خودن درستش کردم...
چشمم به ی عکس روی میز افتاد عکس ی دختر بچه با چهار تا پسر بچه ... ورش داشتم...
روا : این تویی ...
یکی از اونا که موهای قرمزی داشت رو نشون داد ... مایکی اومد ی دست زد به سرم ...
مایکی : مطمئنی اخه این مک نداره که موهاش قرمز باشه...
خواستم عصبی بشم .که روا رفت سمت قفسه ها و دنبال ی کتاب گشت که ی کتاب بزرگ اورد بیرون ...
#لاکپشت_های_نینجا
دیدگاه ها (۰)

پارت۷ اگه غلط دیکته دیدید معذرت ...

پارت ۷ ( من عاشق کدوم بشم ) اگه غلط دیدید معذرت

پارت ۵ غلط دیکته دیدید معذرت

پارت ۶ ( من عاشق کدوم بشم ) غلط دیکته دیدید معذرت

my unusual cat 🐈 🥮 port 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط