دیانا.:رفتم تو اتاقم یه هودی بنفش پوشیدم با یه شلوار بگ م
دیانا.:رفتم تو اتاقم یه هودی بنفش پوشیدم با یه شلوار بگ مشکی و روشم یه پافر سفید پوشیدم و یه کلاه بنفش و رفتم پایین همه آماده بودن و سوار ماشین ها شدیم و رفتیم
ممد و پانیذ تویه ماشین
نیکا و متين تو یه ماشین
مهشاد و محراب تو یه ماشین
مهرداد و شایان و امیر لورد تو یه ماشین
و منو و ارباب تو یه ماشین
دیانا: سوار شدیم و رفتیم ارباب هی بهم میخندید و کلی باهام مهربون بود
( نیم ساعت بعد )
ارسلان: رسیدیم جنگل و دیانا و بچه ها پیاده شدن چادر زدیم و جوجه هارو زدیم و وشتیلو گذاشتیم رو فرش تا اینکه دیانا و دخترا گقتن ما میخوایم بریم عکس بگیریم و رفتن امروز حال خوبی نداشتم نگران بودم چیزی بشه که ...
ممد و پانیذ تویه ماشین
نیکا و متين تو یه ماشین
مهشاد و محراب تو یه ماشین
مهرداد و شایان و امیر لورد تو یه ماشین
و منو و ارباب تو یه ماشین
دیانا: سوار شدیم و رفتیم ارباب هی بهم میخندید و کلی باهام مهربون بود
( نیم ساعت بعد )
ارسلان: رسیدیم جنگل و دیانا و بچه ها پیاده شدن چادر زدیم و جوجه هارو زدیم و وشتیلو گذاشتیم رو فرش تا اینکه دیانا و دخترا گقتن ما میخوایم بریم عکس بگیریم و رفتن امروز حال خوبی نداشتم نگران بودم چیزی بشه که ...
۱۶.۲k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.