ارسلان: که دیدم صدای جیق دیانا اومد
ارسلان: که دیدم صدای جیق دیانا اومد
متین: دیاناس
ارسلان: همه بچه ها به سرعت دویدیم
اونور جنگل
نیکا: وای ولش کنن... دیاناااا
دیانا: نیکاااااا ..خاموشی
ارسلان: رسیدیم اما خبری از دیانا نبود و نیکاو مهشادو پانیذ داشتن گریه میکردن
نیکا : دیا...دیانا
مهشا: ارباب دیانا رو بردن 😭😭
ارسلان: کجا چتونه شما حرف بزنین ببینم دیانا کوش
مهشاد : دیانا رو یه ماشین دزدید 😭😭😭😭
ارسلان: ای خاک بر سر من که نتونستم ازش مراقبت کنم ... بچه هارو برگردوندیم به چادر همه تو فکر بودیم
دیانا: چشامو باز کردم
تو یه اتاق بودم تاریک تاریک دستام بسته بود میخواستم بالا ببارم حالم بد بود نمیدونستم کجام
ارسلان: همه تو فکر بودیم که یهو به گوشیم یه پیام اومد پیامو باز کردم نوشته بود :
سلام دیانا خانومت دست منه اگع میخواییش باید ۳ میلیارد بدی وگرنه جسدشو برات میفرستم
ارسلان: وای خدااا پیامو به بچه ها نشون دادم
نیگا : وای خدا دیانا
ممد : بده به من گوشیتو ارسلان
ارسلان: چرا
ممد : بده به من
ارسلان: بیا
ممد: گوشیو گرفتم رفتم تو پیاما و رفتم تو صفحه چت اون یارو و براش نوشتم :
ما سه میلیارد رو جور میکنیم ولی اول بابد دیانا رو ببینیم
یارو پیام داد : ببا اینم از دیانا
عکس
ممد: ارسلان: ببا عکس از دیانا فرستاده
ارسلان: عکسو دیدم دیانا بود با دست و پای بسته و سرش که خون میومد دلم آتیش گرفت
ممد : ارسلان سه میلیارد رو داری
ارسلان: آره آره دارم همین الان میدم
ممد: نه لازم نیس
ارسلان: پس چیکار کنیم ؟
....
دیانا؛ پاشدم با چهره ای که دیدم بغض کردم
به نظرتون کیه
متین: دیاناس
ارسلان: همه بچه ها به سرعت دویدیم
اونور جنگل
نیکا: وای ولش کنن... دیاناااا
دیانا: نیکاااااا ..خاموشی
ارسلان: رسیدیم اما خبری از دیانا نبود و نیکاو مهشادو پانیذ داشتن گریه میکردن
نیکا : دیا...دیانا
مهشا: ارباب دیانا رو بردن 😭😭
ارسلان: کجا چتونه شما حرف بزنین ببینم دیانا کوش
مهشاد : دیانا رو یه ماشین دزدید 😭😭😭😭
ارسلان: ای خاک بر سر من که نتونستم ازش مراقبت کنم ... بچه هارو برگردوندیم به چادر همه تو فکر بودیم
دیانا: چشامو باز کردم
تو یه اتاق بودم تاریک تاریک دستام بسته بود میخواستم بالا ببارم حالم بد بود نمیدونستم کجام
ارسلان: همه تو فکر بودیم که یهو به گوشیم یه پیام اومد پیامو باز کردم نوشته بود :
سلام دیانا خانومت دست منه اگع میخواییش باید ۳ میلیارد بدی وگرنه جسدشو برات میفرستم
ارسلان: وای خدااا پیامو به بچه ها نشون دادم
نیگا : وای خدا دیانا
ممد : بده به من گوشیتو ارسلان
ارسلان: چرا
ممد : بده به من
ارسلان: بیا
ممد: گوشیو گرفتم رفتم تو پیاما و رفتم تو صفحه چت اون یارو و براش نوشتم :
ما سه میلیارد رو جور میکنیم ولی اول بابد دیانا رو ببینیم
یارو پیام داد : ببا اینم از دیانا
عکس
ممد: ارسلان: ببا عکس از دیانا فرستاده
ارسلان: عکسو دیدم دیانا بود با دست و پای بسته و سرش که خون میومد دلم آتیش گرفت
ممد : ارسلان سه میلیارد رو داری
ارسلان: آره آره دارم همین الان میدم
ممد: نه لازم نیس
ارسلان: پس چیکار کنیم ؟
....
دیانا؛ پاشدم با چهره ای که دیدم بغض کردم
به نظرتون کیه
۱۹.۱k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.