Ourlifeagain

#Our_life_again
#ᏢᎪᎡͲ_⁰⁰⁸

یونجون‌رو دیدم که داشت به گیلاسیش نگاه میکرد و بین دستش میچرخوندش.....
دوباره همون تصویر های کوفتی!
با صدایی که یکم بلندتر میشد شبیه داد بود گفتم....
+لعنت بهت!
٪یونجی....داری زیاده روی میکنیا
-با منین؟؟؟
×چرا هر دفعه میبینمت سر درد میگیرم لعنتی؟!!!!چرا یکاری میکنی احساس ناآرومی کنم هاااااا؟؟؟؟
-م...من چیکار کردم؟
بی حوصله لیوانم رو پر کردم و سر کشیدم....
+لعنت....
&اونی...یکم حجب و حیا(آروم)
+هوفففففففففففففففففففف
-مثل اینکه حالشون خوب نیست....
٪بله بهتره ما بریم.....
&خدانگهدار....
وسایلمون رو ور داشتیم و لیا و یوری منو گرفتن و بردن....
☆صبح☆
با سردرد بیدار شدم.....
+لعنت به این زندگی(لعنتی چته؟ آیدلی، پسر ماروهم دیدی، اینهمه فحش هم بار بچه ما کردی الان دردت چیه؟؟؟🗿😡)
رفتم پایین و دیدم دخترا دارن میز صبحونه رو میچینن....
بعد کلی ناز کشیدن.....
چیزی یادم افتاد.......
رو به لیا گفتم...
+ببینم ورپریده! بین تو و بومگیو سونبه چیه هان؟ دیشب داشتیم میرفتیم خیلی مظلوم نگاهت کرد.....
&نکته خوبی بود....
٪هیچی به من چه چجوری نگام میکنه!!!برین ببینم بیایین صبحونه!
دیدگاه ها (۰)

#فیک #درخواستی #لینو P⁹پیش برادرت بودی‌....دقیقا دو هفته قبل...

#فیک #درخواستی #لینو P¹⁰از روی تخت بلند شدم....ازم فاصله گرف...

جواب ناشناس

#فیک #درخواستی #لینو P⁸+عزیزم؟-بله؟+اینو ببین....-چیو؟لینو م...

♡عشق مافیایی♡پارت ۴ویو اتلیا :"بریم خودت میفہمیسوار ماشین لی...

#عشق_جنایت 🔪پارت50یِنا:خودم فهمیدم چی شده(زیر لب)جینو:چیزی گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط