تو عشق بودی

تو «عشق» بودی....
این را از بوی تنت فهمیدم
شاید هم خیلی دیر به تو رسیدم
خیلی دیر....

اما مگر،قانون این نبود..
که هر آنچه دیر می آید
عاقبت روزی به خانه ما خواهد رسید؟..

عادت کرده ایم به نداشتن ها
و شاید به اندوه..

آری.... تو «عشق» بودی
این را از «رفتنت» فهمیدم!!
وگرنه این شهر
هرگز این چنین سرسنگین نبود....!!
دیدگاه ها (۲)

دلم آرام بود..........ولی....چون رفت!!دلم را آرام برد..

با موهایی بلندتر..با آغوشی تنگ تر..یک زن است که مدامدر گوشت ...

فکر میکنم میان انگشتانت جا مانده باشد!!یا شاید لابه لای موها...

روزی از همه نقاشی هایمکوچ خواهی کرد....اشک خواهی‌ریخت و همه ...

میان دو نگاه

شب آروم نبود؛ از اون شب‌هایی که باد هی لای درخت‌ها زوزه می‌ک...

اگه خوناشام بشه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط