پشت نقابی باشکوه
(پشت نقابی باشکوه)
(Behind a Glorious Mask)
Part:9
: خب از اول میگفتی.
سونهی: اولا که مفتی هرچیزی به کسی نمیگم دومن که یکی باید تضمین کنه که من زنده میمونم با گفتن اینا به جنابعالی.
: خودم تضمین میکنم.
سونهی: عه نه بابا؟
که یکی از افراد خود بار* اومد دنبال سونهی.
یه چیزی به ایتالیایی گفت
: از حالا به بعد با هیچکس نباید باشه فقط من، هزینه هر چقدر باشه مشکلی نیست. I
*: در رابطه با این باید با رئیس حرف بزنی اتفاقا اونه که این دخترو میخواد. I
سونهی(آروم): هِی چیکار میکنی؟!
: تو این فکرا نباش باید ممنون باشی که قرار نیست حتی یکی دستش بهت بخوره.
بعد با اون فرد بار رفت سمت جایی که رئیس& اومده بود.
جلوتر رفت و روبه روشون
نشست
*: اونم دختره رو میخواد. I
&: هِی تو همونی نیستی که اون شب کتک کاری راه انداخت و دختره رو برد؟ I
: میبینم زخم ها هنوز خوب نشدن. I
&: زبونتم یکم زیادی درازه. I
: اونو که آره خودمم میدونم، ولی مثل اینکه همچین هم نمیدونی با کی داری حرف میزنی، بفهمی گمون نکنم اون لبخند و غرور عمر طولانی ای روی صورتت داشته باشه. I
&: خب کدوم خری هستی؟ I
(با پوزخند): ای بابا، نشد که... من باید بگم کدوم تو خری هستی که بخوای جلوی من سر بالا بگیره... من کیَم؟ آدرین هان. I
که بعد شنیدن اسمش، لبخندش کمرنگتر شد
حالت چهره اش ترسیدهتر شد
&: خب پس میبینم که یه کاره ای هستی. I
: یه کاره نه، همه کارهی دنیای شما عوضیا. چقدر میخوای؟ I
&: راستش قیمت گذاشتن واسه اون یکم سخته. I
: مبلغو خواستم نه نظرتو احمق. I
.
.
.
کمی بعد اومد بیرون
و
سونهی: گفتم که اینجا آدم فروشی چیز عادی ایه ولی
: من نه به خاطرت پول دادم که بخرمت و نه اصلا چنین قصدی دارم، فقط گفتی جونتو تضمین کنم منم کاری کردم که جرعت نداشته باشه حتی بهت نگاه کنه.
سونهی: هِی چی بهش گفتی که ازت ترسیده؟
: یه چی گفتم حالا بیخیال، راستی ببینم کارت کی تموم میشه؟
سونهی: ۱۱.
رفت بیرون و برگشت سرکار خودش
...
ساعت ۱۱ بود
که دوباره رفت سمت بار
وقتی وارد شد بار خالی بود سونهی رو ندید،
فقط یه دختر@ دیگه رو دید که مثل اینکه اونم کرهای بود و جای سونهی وایساده بود
رفت نزدیکتر
: احیانا نمیدونید یون سونهی کجاست؟
@: متوجه شدین که منم کرهای هستم؟ عا، سونهی الان میاد. احیانا شما همونی نیستین که سونهی رو مجبور کـ...
یهویی حرف خودشو قطع کرد ولی آدرین فهمید که چی میخواست بگه
: شما؟
@: من، "هانول" هستم "کیم هانول".
بعد سونهی اومد
به محض چشم تو چشم شدن با آدرین کمی هول کرد و ترسید چون خیلی بدجور نگاهش میکرد.
وقتی هانول رفت داخل انبار
محکم از دست سونهی کشید نزدیک خودش
(لحن تند و عصبانی اما آروم): ببینم تو نمیتونی دهنتو قرص نگه داری؟
سونهی: منظورت چیه؟!
که از دستش محکم کشید و بردش بیرون
سونهی بزور سوار ماشین شد
و آدرین پشت فرمون بود
...
وقتی رسیدن، بزور سونهی رو برد داخل
داخل، وقتی هولش داد افتاد روی کنار کاناپه. بدجور عصبانی شده بود
(عصبانی): نمیشه بزاری حداقل یه روز از یه چیز بگذره بعد تحویل یکی دیگه بدی؟
سونهی(کمی ترسیده): هِی منظورت چیه، چی داری میگی؟
: واسه چی به کیم هانول گفتی که من مجبورت کردم جاسوسی کنی؟
سونهی: به تو چه، لازم نیس بترسی اون دهنش قرصه.
: ترس؟! دهنِ قرصِ اون به درک تو باید دهنت قرص میبود.
سونهی: برای چی آخه، مگه من زندانیتم.
: تو حتی زندانی که چه بگم، وسیله هم نیستی.
سونهی: آخه تو کی هستی که برام تایین تکلیف کنی؟ صاحب منی مگه؟
: آره هستم. واقعا میخوای بدونی که من کیَم؟ اگه بدونی از زندگی و همه چیز پشیمون میشی. من، همه کارهی این دنیای کثیفم.
سونهی: خب به من چه.
: خودت میخواستی بدونی. فقط یکبار دیگه ببینم کسی فهمیده، یون سونهی، از زندگی پشیمونت میکنم.
(Behind a Glorious Mask)
Part:9
: خب از اول میگفتی.
سونهی: اولا که مفتی هرچیزی به کسی نمیگم دومن که یکی باید تضمین کنه که من زنده میمونم با گفتن اینا به جنابعالی.
: خودم تضمین میکنم.
سونهی: عه نه بابا؟
که یکی از افراد خود بار* اومد دنبال سونهی.
یه چیزی به ایتالیایی گفت
: از حالا به بعد با هیچکس نباید باشه فقط من، هزینه هر چقدر باشه مشکلی نیست. I
*: در رابطه با این باید با رئیس حرف بزنی اتفاقا اونه که این دخترو میخواد. I
سونهی(آروم): هِی چیکار میکنی؟!
: تو این فکرا نباش باید ممنون باشی که قرار نیست حتی یکی دستش بهت بخوره.
بعد با اون فرد بار رفت سمت جایی که رئیس& اومده بود.
جلوتر رفت و روبه روشون
نشست
*: اونم دختره رو میخواد. I
&: هِی تو همونی نیستی که اون شب کتک کاری راه انداخت و دختره رو برد؟ I
: میبینم زخم ها هنوز خوب نشدن. I
&: زبونتم یکم زیادی درازه. I
: اونو که آره خودمم میدونم، ولی مثل اینکه همچین هم نمیدونی با کی داری حرف میزنی، بفهمی گمون نکنم اون لبخند و غرور عمر طولانی ای روی صورتت داشته باشه. I
&: خب کدوم خری هستی؟ I
(با پوزخند): ای بابا، نشد که... من باید بگم کدوم تو خری هستی که بخوای جلوی من سر بالا بگیره... من کیَم؟ آدرین هان. I
که بعد شنیدن اسمش، لبخندش کمرنگتر شد
حالت چهره اش ترسیدهتر شد
&: خب پس میبینم که یه کاره ای هستی. I
: یه کاره نه، همه کارهی دنیای شما عوضیا. چقدر میخوای؟ I
&: راستش قیمت گذاشتن واسه اون یکم سخته. I
: مبلغو خواستم نه نظرتو احمق. I
.
.
.
کمی بعد اومد بیرون
و
سونهی: گفتم که اینجا آدم فروشی چیز عادی ایه ولی
: من نه به خاطرت پول دادم که بخرمت و نه اصلا چنین قصدی دارم، فقط گفتی جونتو تضمین کنم منم کاری کردم که جرعت نداشته باشه حتی بهت نگاه کنه.
سونهی: هِی چی بهش گفتی که ازت ترسیده؟
: یه چی گفتم حالا بیخیال، راستی ببینم کارت کی تموم میشه؟
سونهی: ۱۱.
رفت بیرون و برگشت سرکار خودش
...
ساعت ۱۱ بود
که دوباره رفت سمت بار
وقتی وارد شد بار خالی بود سونهی رو ندید،
فقط یه دختر@ دیگه رو دید که مثل اینکه اونم کرهای بود و جای سونهی وایساده بود
رفت نزدیکتر
: احیانا نمیدونید یون سونهی کجاست؟
@: متوجه شدین که منم کرهای هستم؟ عا، سونهی الان میاد. احیانا شما همونی نیستین که سونهی رو مجبور کـ...
یهویی حرف خودشو قطع کرد ولی آدرین فهمید که چی میخواست بگه
: شما؟
@: من، "هانول" هستم "کیم هانول".
بعد سونهی اومد
به محض چشم تو چشم شدن با آدرین کمی هول کرد و ترسید چون خیلی بدجور نگاهش میکرد.
وقتی هانول رفت داخل انبار
محکم از دست سونهی کشید نزدیک خودش
(لحن تند و عصبانی اما آروم): ببینم تو نمیتونی دهنتو قرص نگه داری؟
سونهی: منظورت چیه؟!
که از دستش محکم کشید و بردش بیرون
سونهی بزور سوار ماشین شد
و آدرین پشت فرمون بود
...
وقتی رسیدن، بزور سونهی رو برد داخل
داخل، وقتی هولش داد افتاد روی کنار کاناپه. بدجور عصبانی شده بود
(عصبانی): نمیشه بزاری حداقل یه روز از یه چیز بگذره بعد تحویل یکی دیگه بدی؟
سونهی(کمی ترسیده): هِی منظورت چیه، چی داری میگی؟
: واسه چی به کیم هانول گفتی که من مجبورت کردم جاسوسی کنی؟
سونهی: به تو چه، لازم نیس بترسی اون دهنش قرصه.
: ترس؟! دهنِ قرصِ اون به درک تو باید دهنت قرص میبود.
سونهی: برای چی آخه، مگه من زندانیتم.
: تو حتی زندانی که چه بگم، وسیله هم نیستی.
سونهی: آخه تو کی هستی که برام تایین تکلیف کنی؟ صاحب منی مگه؟
: آره هستم. واقعا میخوای بدونی که من کیَم؟ اگه بدونی از زندگی و همه چیز پشیمون میشی. من، همه کارهی این دنیای کثیفم.
سونهی: خب به من چه.
: خودت میخواستی بدونی. فقط یکبار دیگه ببینم کسی فهمیده، یون سونهی، از زندگی پشیمونت میکنم.
- ۵.۵k
- ۲۱ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط