از راه دور آمدم آغوش خود را باز ن

از راه دورے آمدم، آغوش خود را باز ڪن
چرخے بزن دور و بَرَم، قدرے برایم ناز ڪن
بنشین ڪنارم، خسته‌ام! دستے بڪش بر گونه‌ام
میلِ شدیدِ بوسه را، پنهان چرا؟ ابراز ڪن
دلسرد و بی‌انگیزه‌ام، شورے به پا ڪن در دلم
سرمایِ تبریزِ مرا، شَرجی‌تر از اهواز ڪن
تن خسته از تڪرار شب، اے مرغ زیباے سَحَر
بر شاخه‌ے خشڪیده ام، چَه چَه بزن، آواز ڪن!
یا خاک پایت می‌شوم، مستانه بر خاڪم برقص
یا آسمانت می‌شوم، در وسعتم پرواز ڪن
تسلیمِ هر حُڪمم، بیا! این ریش و قیچے دست تو
من تحت فرمانم فقط، آهنگ خوبے ساز ڪن
سجاده‌ام این دفتر و، راز و نیازم این غزل
در شعر بی‌آرایه ام، تا می‌شود ایجاز ڪن
من حرفهایم را زدم، تصمیم آخر با خودت
یا نا امیدم ڪن برو یا قصه‌اے آغاز ڪن
دیدگاه ها (۹)

دل براے با تو بودن بے قـــرارے می‌ڪنددر خیالش لحظه‌ها را سر ...

چندی ست از هوای تو بیرون نمی روماز فکر چشم های تو بیرون نمی ...

دل از دست زمانه تشت خون استچو دریائی خروشان پُر جنون استشده ...

به خلوت رفتم و روی تو دیدمنشان  از طاقِ  ابروی  تو دیدمدو چش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط