دل از دست زمانه تشت خون است
دل از دست زمانه تشت خون است
چو دریائی خروشان پُر جنون است
شده حیران از این بیهوده بازی
اسیرِ آتشِ پست و زبون است
به هر در می زنم در بسته بینم
هزاران بار بیداد از فسون است
زِ خونخواری دل سیرم چه سازم؟
شقایق در دمن داغِ سکون است
چه تاریک است حال کوچه هایم
تنم.در خانه و دل بیستون است
قد از دالان غمها کرده ام خم
ولی سر زخمی و دردم فُزون است
چو دریائی خروشان پُر جنون است
شده حیران از این بیهوده بازی
اسیرِ آتشِ پست و زبون است
به هر در می زنم در بسته بینم
هزاران بار بیداد از فسون است
زِ خونخواری دل سیرم چه سازم؟
شقایق در دمن داغِ سکون است
چه تاریک است حال کوچه هایم
تنم.در خانه و دل بیستون است
قد از دالان غمها کرده ام خم
ولی سر زخمی و دردم فُزون است
۱.۷k
۱۱ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.