کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد

کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم
هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!
هر چه بود باز بود...
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟
ندا آمد: این را گفتم که بیایی...
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک...
دیدگاه ها (۲)

تو پاریس بودی؛با غمت همه‌ی دنیا متشنج شد، همه‌ی برج‌های بزرگ...

مرا ساعت پنج عصر ببوس ...به وقت آریزونا،آمستردام،تهران،بانگو...

نیستی‎و دوست داشتنت در منمثلِ مرده‌ای‌ستکه هنوز بدنش گرم است...

یادت هستپنج شنبه شب هامن و پسرمان سر تخت خوابو تمامیت ارضی ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط