پارت۸
پارت۸
ارامشی برای حس تو
ـ اون ...فقط دوستمه(از نگاه جونگ کوک ترس گرفتم اولین باری بود که اینطورمیدیدمش .......با کارش تعجب تمام وجودمو گرفت)
+(صورتمو نزدیک صورتش کردم)(باز اون حس عجیب اومد سمتم ) ولی اونتو رو یه دوست نمیبینه .....فهمیدی؟!(جدی)
ـ ا...اره(لکنت)
+(ازش فاصله گرفتم)خوبه پس دیگه نزدیکش نشو(لبخند)
ـ(جلوی خودمو در مقال اون لبخنده شیرینش نتونستم بگیرم و لبخند زدم)
بعدش استاد اومد درس خوندیم به محضه اینکه درس تموم شدو زنگ خورد دست جونگ کوک گرفتم و تو چشاش نگا کردم)
- بریم بیرون(کیوت)
+باشه(خنده) (بلند شدمو از تو کولم دوتا شیرموز در اوردمو یکیشو دادم ا.ت)الان بریم(لبخند)
-(شیرموزامونو باز کردیمو رفتیم تو اون حیاطه سرسبز دانشگاه و باهم قدم میزدیم و حرفی نمیزدیم تا اینکه جونگ کوک شروع کرد به حرف زدن..)
+ا.ت عصری باید بریم خرید برا تولد میسو بعدم باید به دوس پسرش خبر بدیم و دوستامونو دعوت کنیم فردا منو تو بریم ویلامون تا وسایلا رو اماده کنیم
ـباچه ساعت۵ چطوره بریم خرید؟(کیوت و لبخند)
+اره خوبه(لبخند)
بعد کلی حرف زدن راجب تولد و سوپرایز میسو رفتیمو یه استاد دیگه اومد و درس خوندیم وسطای درس خوندن خودکارم افتاد میخواستم برم بیارمش که جونگ کوک برام اوردش)ممنون جونگکوکا
-خواهش میکنم کوچولو(دستشو گرفتم)میشه تا اخر زنگ دستتو بگیرم؟(لبخند)
-اوهوم(لبخند و کمی خجالت)
بعد۲۰دیقه دیگه زنگ خوردو منو جونگ کوک رفتیم به دوس پسر میسو هم گفتیم قضیه رو اونم گفت باشه بعد میسو اومدو جهار تایی باهم رفتیم تو حیاط و بعد زنگ بعدشم همینطور زنگ اخر منو جونگ کوک قرار بود باهم بریم پس منتظرش موندمو باهم رفتیم تو ماشینش و تو کللللله راه اهنگ میخوندیم و میخندیدیم بعد۱۰ دیقه رسیدیم میخواستم پیاده بشم که جونگ کوک .....
شرط
۶تا لایک
۶تا کامنت کیوتام:)
ارامشی برای حس تو
ـ اون ...فقط دوستمه(از نگاه جونگ کوک ترس گرفتم اولین باری بود که اینطورمیدیدمش .......با کارش تعجب تمام وجودمو گرفت)
+(صورتمو نزدیک صورتش کردم)(باز اون حس عجیب اومد سمتم ) ولی اونتو رو یه دوست نمیبینه .....فهمیدی؟!(جدی)
ـ ا...اره(لکنت)
+(ازش فاصله گرفتم)خوبه پس دیگه نزدیکش نشو(لبخند)
ـ(جلوی خودمو در مقال اون لبخنده شیرینش نتونستم بگیرم و لبخند زدم)
بعدش استاد اومد درس خوندیم به محضه اینکه درس تموم شدو زنگ خورد دست جونگ کوک گرفتم و تو چشاش نگا کردم)
- بریم بیرون(کیوت)
+باشه(خنده) (بلند شدمو از تو کولم دوتا شیرموز در اوردمو یکیشو دادم ا.ت)الان بریم(لبخند)
-(شیرموزامونو باز کردیمو رفتیم تو اون حیاطه سرسبز دانشگاه و باهم قدم میزدیم و حرفی نمیزدیم تا اینکه جونگ کوک شروع کرد به حرف زدن..)
+ا.ت عصری باید بریم خرید برا تولد میسو بعدم باید به دوس پسرش خبر بدیم و دوستامونو دعوت کنیم فردا منو تو بریم ویلامون تا وسایلا رو اماده کنیم
ـباچه ساعت۵ چطوره بریم خرید؟(کیوت و لبخند)
+اره خوبه(لبخند)
بعد کلی حرف زدن راجب تولد و سوپرایز میسو رفتیمو یه استاد دیگه اومد و درس خوندیم وسطای درس خوندن خودکارم افتاد میخواستم برم بیارمش که جونگ کوک برام اوردش)ممنون جونگکوکا
-خواهش میکنم کوچولو(دستشو گرفتم)میشه تا اخر زنگ دستتو بگیرم؟(لبخند)
-اوهوم(لبخند و کمی خجالت)
بعد۲۰دیقه دیگه زنگ خوردو منو جونگ کوک رفتیم به دوس پسر میسو هم گفتیم قضیه رو اونم گفت باشه بعد میسو اومدو جهار تایی باهم رفتیم تو حیاط و بعد زنگ بعدشم همینطور زنگ اخر منو جونگ کوک قرار بود باهم بریم پس منتظرش موندمو باهم رفتیم تو ماشینش و تو کللللله راه اهنگ میخوندیم و میخندیدیم بعد۱۰ دیقه رسیدیم میخواستم پیاده بشم که جونگ کوک .....
شرط
۶تا لایک
۶تا کامنت کیوتام:)
۴.۲k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.