داستان: اولین روزی که باهاش آشنا شدم.
داستان: اولین روزی که باهاش آشنا شدم.
پارت۱۸
از اینجا موندیم:[۴ صبح بود که دیگه نتونستم بخوابم رفتم ببینم تهیونگ کجاست! دیدم روی کاناپه خوابیده و روش هیچی نیس،رفتم براش پتو آوردم و روش کشیدم.]
چون نتونستم بخوابم رفتم سوپرمارکت ۲۴ ساعته.خب یکم تخم مرغ و یکمم سوسیس و چندتا چیز دیگه خریدم.
اومدم برا خودم تخم مرغ و سوسیس پختم و یکم نودل.
ساعت ۴نیم بود من داشتم صبحونه وی خوردم.(کیا اینجوریه🤣)
رفتم حموم دوش بگیرم لباس گذاشتم .لی یادم رفت حوله برا خودم بزارم.تا ساعت ۶ حموم بودم.
الان درست ۶:۵ هست که اومدم حوله بردارم یادم افتاد حوله نذاشتم😮.
نمی دونم چیکار کنم آخه تهیونگ فک کنم خواب باشه ای وای الان چیکار کنم.مجبورم تهیونگ رو صدا بزنم.
ا/ت:تهیونگ.....ت....هیونگ.
تهیونگ:تو...ت...و..تو حمومی😲
ا/ت:آره
تهیونگ:چرا نگفتی رفتی حموم منم ساعت ۵ بیدار شدم دیدم نیستی زنگ زدم به مدیر و دوستان الانم داشتیم تو رو پیدا می کردیم.منو ترسوندی.
پارت۱۸
از اینجا موندیم:[۴ صبح بود که دیگه نتونستم بخوابم رفتم ببینم تهیونگ کجاست! دیدم روی کاناپه خوابیده و روش هیچی نیس،رفتم براش پتو آوردم و روش کشیدم.]
چون نتونستم بخوابم رفتم سوپرمارکت ۲۴ ساعته.خب یکم تخم مرغ و یکمم سوسیس و چندتا چیز دیگه خریدم.
اومدم برا خودم تخم مرغ و سوسیس پختم و یکم نودل.
ساعت ۴نیم بود من داشتم صبحونه وی خوردم.(کیا اینجوریه🤣)
رفتم حموم دوش بگیرم لباس گذاشتم .لی یادم رفت حوله برا خودم بزارم.تا ساعت ۶ حموم بودم.
الان درست ۶:۵ هست که اومدم حوله بردارم یادم افتاد حوله نذاشتم😮.
نمی دونم چیکار کنم آخه تهیونگ فک کنم خواب باشه ای وای الان چیکار کنم.مجبورم تهیونگ رو صدا بزنم.
ا/ت:تهیونگ.....ت....هیونگ.
تهیونگ:تو...ت...و..تو حمومی😲
ا/ت:آره
تهیونگ:چرا نگفتی رفتی حموم منم ساعت ۵ بیدار شدم دیدم نیستی زنگ زدم به مدیر و دوستان الانم داشتیم تو رو پیدا می کردیم.منو ترسوندی.
۱۸.۰k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.