رمان(عشق)پارت۴
عمر:نخیرم اگه دوباره بهت تجاوز کنه و سعی کنه بلایی سرت بیاره چی؟اصلا تو هم حق نداری با من بیای. سوسن: به هیج وجه..... به هیچ وجه بهت اجازه نمیدم که بری یادت نیست سری آخر نزدیک بود بکشتت. عمر:برام مهم نیست که اون دیوونه باهام چیکار میکنه اما من بهش اجازه نمیدم که اذیتت کنه. سوسن:اگه یه قدم دیگه برداری قسم میخورم خودمو میکشم. (عمر برگشت و دید دست سوسن یه چاقوئه). عمر:باشه باشه من هیچ جایی نمیرم فقط آروم باش باشه. نکته=تمام حرف های سوسعم در این بخش رمان با گریه است). سوسن:پس تو هم نرو. عمر:هرچی تو بگی دیگه جایی نمیرم همینجام لطفا چاقو رو بده به من باشه گلم. سوسن: نه بهت نمیدم تا بهم قول ندی که دردسر درست نمیکنی چاقو و بهت نمیدم. عمر:باشه قول میدم که دردسر درست نکنم تو هم چاقو رو بهم بده. سوسن:اومممممممم......ب.....ب باشه......فقط قوای رو که بهم دادی رو فراموش نکن باشه.....باشه عمر. عمر:باشه عشقم فقط توروخدا اون چاقو رو بده به من خواهش میکنم. سوسن:..........
۶.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.