ادامه پارت
ادامه پارت 113
طعنه محکم به شونه جونگکوک زد و از کنارش رد شد ولی ساعد دستش محکم توسط جونگکوک گرفت شد اونقدر محکم که دوباره مقابل هم ایستادن و اینبار جونگکوک با اخم جدیت نگاهش میکردم و با لحنی محکمی گفت : همه حرفاتو زدی الان گوش من چی میگم
من خیانت کار نیستم هیچ خیانتی در کار نبوده نیست این همه وقت صبر نکردم که الان برم این همه دنبالت نگشتم که الان ولت کنم
ویوا محکم دستش رو پس زد و توی صورتش غرید : تو به دروغگویی خیانت کاری قرار نیست دوباره با این حرفا خامت بشم
و بعد بدون توجه به جونگکوک به سمته
سالن اصلی قدم برداشت کلافه عصبی بود اما بخاطر وجه خودشم که شده باید توی مهمونی
میموند و با حفظ ظاهر با همه صحبت میکرد دوباره کنار یونگهو اینها که نگران نگاه میکردن نشست و خیلی عادی به گفتگو با همکارانش ادامه داد
اما جونگکوک هنوز توی تراس ایستاده بود و به ارتفاع اون ساختمان آسمان خراش نگاه میکرد حتا یک لحظه نگاه بی روح و لحن سردش از افکارش بیرون نمیرفتم...در لحظه که یاد دست یونگهو افتاد که دوره کمرش حلقه بود و دست ظریفش رو لمس کرد
دلش میخواد اون دست رو بشکنه اما باید آروم میبود
این همه وقت منتظر نمودنده بود که حالا به عصبانی خرابش کنه اول باید دوباره دل عشقش رو به دست میآورد به هر قیمتی که شده
طعنه محکم به شونه جونگکوک زد و از کنارش رد شد ولی ساعد دستش محکم توسط جونگکوک گرفت شد اونقدر محکم که دوباره مقابل هم ایستادن و اینبار جونگکوک با اخم جدیت نگاهش میکردم و با لحنی محکمی گفت : همه حرفاتو زدی الان گوش من چی میگم
من خیانت کار نیستم هیچ خیانتی در کار نبوده نیست این همه وقت صبر نکردم که الان برم این همه دنبالت نگشتم که الان ولت کنم
ویوا محکم دستش رو پس زد و توی صورتش غرید : تو به دروغگویی خیانت کاری قرار نیست دوباره با این حرفا خامت بشم
و بعد بدون توجه به جونگکوک به سمته
سالن اصلی قدم برداشت کلافه عصبی بود اما بخاطر وجه خودشم که شده باید توی مهمونی
میموند و با حفظ ظاهر با همه صحبت میکرد دوباره کنار یونگهو اینها که نگران نگاه میکردن نشست و خیلی عادی به گفتگو با همکارانش ادامه داد
اما جونگکوک هنوز توی تراس ایستاده بود و به ارتفاع اون ساختمان آسمان خراش نگاه میکرد حتا یک لحظه نگاه بی روح و لحن سردش از افکارش بیرون نمیرفتم...در لحظه که یاد دست یونگهو افتاد که دوره کمرش حلقه بود و دست ظریفش رو لمس کرد
دلش میخواد اون دست رو بشکنه اما باید آروم میبود
این همه وقت منتظر نمودنده بود که حالا به عصبانی خرابش کنه اول باید دوباره دل عشقش رو به دست میآورد به هر قیمتی که شده
- ۴۶۶
- ۰۹ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط