ازدواج نافرجام

《 ازدواج نافرجام 》
⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 114 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩


با تکه ای از غذای بشقابش رو با چنگالش جا به جا میکرد و اصلا حواسش به صحبت‌های که بین اون خانواده کوچک رد بدل میشد رو اصلا نمی شنید چرا که هنوز ذهنش درگیر مهمونی دیشب و ورود اون آدم دوباره به زندگیش بود : ویوا چیزی شده چرا یا غذات بازی میکنی ؟
بردارش با لحن نرمی گفت و لیوان شیر رو به لبان پسرش نزدیک کرد
ویوا آهی کشید و دستش رو زیر چونه اش گذاشت و شونه ای بالا انداخت
برادرش کاملا به سمتش چرخید و گفت : همه چی مرتبه مهمونی دیشب چطور گذشت ؟
ویوا دستی به موهاش کشید و درحالی که از روی صندلی اش بلند میشد گفت : همه چی مرتبه اوپا مشکلی نیست
و بوسه روی و با لبخندی بوسه ای به لپ برادرش زد و با شیطنت لپ تان رو کشید و خطاب به سومین گفت : مرسی بابت صبحانه سو..
و بعد به سمته اتاق رفت شاید به عقیده دختر با لبخند های مصنوعی تونسته بود هیونو و سومین رو گول بزنه اما بی خبر از نگاه های که تا آخرین لحظه دنبالش می‌کردن و به خوبی از غم نگاه آگاه بوده
نیم تنه و شلوارکش رو با لباس های شیک عوض کرد
و بعد از بستن زیپ چکمه هاش عطر همیشگی اش که موی شیرین گل و تلخی نعنا رو داشته رو زد

دقایقی بعد ماشینش با تیک آف کوتاهی جلوی هلدینگ ایستاد نگهبان با عجله به سمتش اومد و سوییچ ماشین رو گرفت ... وارد لابی ساختمان شد که تضاد زیادی یا مکان گرم دیشب داشت
همون‌طور که به سمته آسانسور می‌رفت دستیارش باهاش هم قدم شد و درحالی که سعی میکرد به قدم های بلند محکم دختر
برسه گرفت : خانم اطلاع دادن که برای جلسه ای به طبقه ۲۴ برید
دختر که حالا داخل آسانسور ایستاده بود به سمت دستیارش
چرخید و با لحن جدی
گفت : جلسه ؟ چه جلسه‌ای و چرا الان داری بهم خبر میدی
دستیارش دکمه آسانسور رو زد و لیست توی دستش رو از نظر گذروند و گفت : الان اطلاع دادن همینطور که اطلاع دادن محصول مشترک برنده ما با برنده کره ای هفته آینده آماده ارائه ست در مورد اینکه تبلیغ محصول با چه کسی باشه به مشکل برخوردن
در لحظه آسانسور ایستاده و به سمته اتاقش رفت ...
ایملدا : آقای جئون با اینکه شما مدل تبلیغ باشید مخالفت کرده
دستیارش گفت و باعث شد دختر که درحال درآورد پالتوش بود با غیض و اخم نگاهش کرد : چی گفتی ؟
ویوا با جدیت گفت و بالتوش روی مبل پرت کرد پشت میزش نشست و دستاش توی هم گره زد و زیره چونه اش گذاشت و با جدیت گفت : چرا لال شدی بگو چی گفتی ؟
لحنش ترس بدی به جون دستیارش انداخت و با لکنت گفت : آقای جئون با اینکه شما مدل تبلیغات محصول شون باشید مخالفه
همین چند کلمه کافی بود تا آتیش خشم دختر رو چندین برابر کنه
دیدگاه ها (۲۲)

ادامه پارت 113طعنه محکم به شونه جونگکوک زد و از کنارش رد شد ...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 113 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ذه...

ادامه پارت 107انگلیسی گفت : خوب ایملدا برنامه چیه ؟ دستیارش ...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 93 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩اما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط