پارت ۸۱ رمان سفر عشق
#پارت_۸۱ #رمان_سفر_عشق
نشستیم تو حال
رسام با یه سینی اومد تو سینی یه بشقاب پر کیک و شیرینی و پای سیب با آبمیوه بود
اومد نشست کنارم و سینی زو گذاشت رو میز جلو
رسام:بخور امروز خسته شدی
من:واس رسام این همه
رسام:غز نزن بخور زود
کیکی برداشتم و مشغول خوردنش شدم
رسا:میگم زنداداش خوشبحالت ها
رسام:بله که خوشبحالش تقویتش میکنم سالم باشه خانومم
مامان بلند شد و گفت:برم براتون اسفند دود کنم
رفت بابا گفت:حالا این شاه پسر چطور بود؟
رسام نیشش باز شد:عالی بود بابا مامان گفت وضعیتش خیلی خوبه با اینکه هنوز ۴ ماهشه وزنش سه کیلو
رهام:ماشالله زنداداش مگه چقد میخوری
من:از خانداداشت بپرس من نمیدونم
رسام:صبحانشو کامل میدم ما بین ناهار و صبحانه آجیل و میوه و آبمیوه میدم ناهارشو کامل میدم بخوره بعد ناهار وقت استراحتشه و باید به خوبی بخابه بعد خاب عصرونه کامل و مقوی کیک و شیر میدم بهش شامم باید سبک بخوره
رسا:همه رو میخوری الین
من:داداشت بزور به خوردم میده
مامان اومد و دور هممنون اسفند چرخوند اومد نزدیکم و دور شکمم چرخوند:قربون نوم برم من
دوباره رفت..مامان اومد و نشست
نصف کیک هارو خوردم خیلی گشنم بود آب پرتقال رو هم سر کشیدم
رسام:بیارم باز
من:وای نه
همه خندیدن
رهام:مامان
مامان:جانم پسرم
رهام:یادته گفتی بچه رسام دنیا بیاد برام زن میگیری؟
مامان:آره
رهام:یعنی جیگر عمو دنیا اومد باید کت شلوار بپوشه واسه عموش بره خاستگاری
همه خندیدیم
مامان:آره
خسته بودم و نشستن به شکمم فشار آورده بود
من:آخ
رسام:جان جانم خوبی؟ چیشدی؟
من:رسام کمک کن پاشم
کمکم کرد بلند شدم از درد لبمو گزیدم مامان نگران بلند شد اومد سمتم
مامان:چیشدی دختر؟
من:خوبم خستم فقط
مامان:رسام ببرش بالا استراحت کنه
رسام کمک کرد برم بالا و لباس عوض کنم یه تیشرت لیمویی پوشیدم شلوارمم راحت بود
دراز شدم رو تخت کمرم خیلی درد میکرد
با درد گفتم:رسام
رسام:جانم خانومم کجات درد میکنه
من:رسام کمرم
رسام:واستا الان میام
رسام رفت بیرون منم از درد چشامو بستم نمیدونم چیشد خابم برد #رسام
رفتم با عجله پایین
بلند صدا زدم:مامان مامان
مامان با هول اومد و گفت:چیه چیشده داد میزنی
من:یه روغنی کرمی نداری الین کمرش درد میکنه بمیرم براش نمیتونه بخابه
مامان:الان میارم
روغن رو داد مامان بهم رفتم بالا
من:الین الینم
رفتم نزدیکش خاب بود کنارش نشستم و گونشو نوازش کردم و بعد بوسیدم
لباسامو با تیشرت لیمویی و شلوار راحتی مشکی عوض کردم و کنار الین دراز شدم
دستمو گذاشتم رو شکمش که حالا برآمده شده بود و نوازشش کردم
الینو بغل گرفتم و دستمو گذاشتم رو شکمش انقد نوازشش کردم که خابم گرفت
و در کنار همسر و پسرم با آرامش خابیدم..
نشستیم تو حال
رسام با یه سینی اومد تو سینی یه بشقاب پر کیک و شیرینی و پای سیب با آبمیوه بود
اومد نشست کنارم و سینی زو گذاشت رو میز جلو
رسام:بخور امروز خسته شدی
من:واس رسام این همه
رسام:غز نزن بخور زود
کیکی برداشتم و مشغول خوردنش شدم
رسا:میگم زنداداش خوشبحالت ها
رسام:بله که خوشبحالش تقویتش میکنم سالم باشه خانومم
مامان بلند شد و گفت:برم براتون اسفند دود کنم
رفت بابا گفت:حالا این شاه پسر چطور بود؟
رسام نیشش باز شد:عالی بود بابا مامان گفت وضعیتش خیلی خوبه با اینکه هنوز ۴ ماهشه وزنش سه کیلو
رهام:ماشالله زنداداش مگه چقد میخوری
من:از خانداداشت بپرس من نمیدونم
رسام:صبحانشو کامل میدم ما بین ناهار و صبحانه آجیل و میوه و آبمیوه میدم ناهارشو کامل میدم بخوره بعد ناهار وقت استراحتشه و باید به خوبی بخابه بعد خاب عصرونه کامل و مقوی کیک و شیر میدم بهش شامم باید سبک بخوره
رسا:همه رو میخوری الین
من:داداشت بزور به خوردم میده
مامان اومد و دور هممنون اسفند چرخوند اومد نزدیکم و دور شکمم چرخوند:قربون نوم برم من
دوباره رفت..مامان اومد و نشست
نصف کیک هارو خوردم خیلی گشنم بود آب پرتقال رو هم سر کشیدم
رسام:بیارم باز
من:وای نه
همه خندیدن
رهام:مامان
مامان:جانم پسرم
رهام:یادته گفتی بچه رسام دنیا بیاد برام زن میگیری؟
مامان:آره
رهام:یعنی جیگر عمو دنیا اومد باید کت شلوار بپوشه واسه عموش بره خاستگاری
همه خندیدیم
مامان:آره
خسته بودم و نشستن به شکمم فشار آورده بود
من:آخ
رسام:جان جانم خوبی؟ چیشدی؟
من:رسام کمک کن پاشم
کمکم کرد بلند شدم از درد لبمو گزیدم مامان نگران بلند شد اومد سمتم
مامان:چیشدی دختر؟
من:خوبم خستم فقط
مامان:رسام ببرش بالا استراحت کنه
رسام کمک کرد برم بالا و لباس عوض کنم یه تیشرت لیمویی پوشیدم شلوارمم راحت بود
دراز شدم رو تخت کمرم خیلی درد میکرد
با درد گفتم:رسام
رسام:جانم خانومم کجات درد میکنه
من:رسام کمرم
رسام:واستا الان میام
رسام رفت بیرون منم از درد چشامو بستم نمیدونم چیشد خابم برد #رسام
رفتم با عجله پایین
بلند صدا زدم:مامان مامان
مامان با هول اومد و گفت:چیه چیشده داد میزنی
من:یه روغنی کرمی نداری الین کمرش درد میکنه بمیرم براش نمیتونه بخابه
مامان:الان میارم
روغن رو داد مامان بهم رفتم بالا
من:الین الینم
رفتم نزدیکش خاب بود کنارش نشستم و گونشو نوازش کردم و بعد بوسیدم
لباسامو با تیشرت لیمویی و شلوار راحتی مشکی عوض کردم و کنار الین دراز شدم
دستمو گذاشتم رو شکمش که حالا برآمده شده بود و نوازشش کردم
الینو بغل گرفتم و دستمو گذاشتم رو شکمش انقد نوازشش کردم که خابم گرفت
و در کنار همسر و پسرم با آرامش خابیدم..
۱۸.۵k
۰۴ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.