پارت ۷۹ رمان سفر عشق
#پارت_۷۹ #رمان_سفر_عشق
مامان گونمو بوسید و خدافظی کرد
رفتم آشپزخونه نشستم و شروع کردم پسته و بادوم خوردن
با صدای در ساکت شدم میدونستم رسام
رسام:سلام خونه
تک خنده ای کرد:عشقم هنوز نیومده؟
صداس پوزخندش اومد:زندگیم یه هفتس نیومده
صدای پاش دور شد رفتم پشت سرش آروم رفت اتاقمون
کتشو در آورد و پرت کرد رو مبل خودشم انداخت رو تخت به در تکیه زدم و اخم کردم
من:آقا رسام خونه رو تازه مرتب کردم
با سرعت نشست ته ریشاش بلند شده بود و چشاشم سرخ و موهاش بهم ریخته
من:چه شلخته شدی یه هفته نبودم
با سرعت اومد سمتم و محکم بغلم کرد تند تند نفس میکشید
رسام:الینم..خانومم..زندگیم اومدی؟ اومدی پیش رسام
بغلش کردم و سینشو بوسیدم:آره جونم من اومدم..اومدم بمونم پیش شوهرم
محکم گونمو بوسید:شوهرت فدات بشه
لبخند زدم ولی یهو با دیدن قیافش اخم کردم
رسام:چیشد، چرا اخمات رفت تو هم
من:زود برو حموم
رسام:چشم
فرستادمش حموم و لباساشو زدم آویز و گذاشتم تو کمد
از حموم اومد بیرون و نگاهی بهم انداخت
رسام:تو یه هفته چجوری دلت اومد تنهام بزاری
رفتم سمتش دستمو گذاشتم رو سینه عضله ایش
من:اومدم دیگه عشقم
رسام:قهرم من
رفت لباس بپوشه خندیدم و از اتاق بیرون اومدم میز ناهارو چیدم کامل
داد زدم:رسام بیا ناهار
اومد و نشست واسش برنج کشیدم و بشقاب قورمه سبزی رو جلوش گذاشتم
یه عالمه هم واسه خودم ماکارونی و سس ترش ریختم و با ولع خوردم
سرمو آوردم بالا و نگاه متعجب رسام به خودم رو دیدم
من:چیه؟
رسام:چه با ولع میخوری
من:گشنم عزیزم توام بخور
بعد ناهار که کل ماکارونی رو من خوردم و رسام متعجب و با بهت نگام میکرد البته تعجب نداره من الان دونفرم
رسام دراز شد رو کاناپه رفتم اتاق و کفش نی نی کوچولو که آریا خریده بود رو برداشتم و لباس نوزادی هم برداشتم رفتم تو حال و نشستم کنار رسام دو انگشتمو تو کفش کردم و رو سینه رسام راه رفتم
چشاشو باز کرد و به کفش کوچولو و سفید نگاه کرد
لباسمو دادم بالا و لباس نامزدی رو رو شکمم گذاشتم
با صدای بچگونه گفتم:بابایی با مامان گهلی؟
الکی ادای گریه در آوردم:منم با تو گهل میسم
رسام بلند شد و دست کشید رو شکمم
رسام:بچه رو نگه میداری؟
من:آره بچمون رو نگه میدارم
رسام بلند خندید و دستشو گرفت بالا:خدایاشکرت
محکم بغلم کرد و تند تند میبوسیدم کل صورتم غرق بوسه هاش شد
مامان گونمو بوسید و خدافظی کرد
رفتم آشپزخونه نشستم و شروع کردم پسته و بادوم خوردن
با صدای در ساکت شدم میدونستم رسام
رسام:سلام خونه
تک خنده ای کرد:عشقم هنوز نیومده؟
صداس پوزخندش اومد:زندگیم یه هفتس نیومده
صدای پاش دور شد رفتم پشت سرش آروم رفت اتاقمون
کتشو در آورد و پرت کرد رو مبل خودشم انداخت رو تخت به در تکیه زدم و اخم کردم
من:آقا رسام خونه رو تازه مرتب کردم
با سرعت نشست ته ریشاش بلند شده بود و چشاشم سرخ و موهاش بهم ریخته
من:چه شلخته شدی یه هفته نبودم
با سرعت اومد سمتم و محکم بغلم کرد تند تند نفس میکشید
رسام:الینم..خانومم..زندگیم اومدی؟ اومدی پیش رسام
بغلش کردم و سینشو بوسیدم:آره جونم من اومدم..اومدم بمونم پیش شوهرم
محکم گونمو بوسید:شوهرت فدات بشه
لبخند زدم ولی یهو با دیدن قیافش اخم کردم
رسام:چیشد، چرا اخمات رفت تو هم
من:زود برو حموم
رسام:چشم
فرستادمش حموم و لباساشو زدم آویز و گذاشتم تو کمد
از حموم اومد بیرون و نگاهی بهم انداخت
رسام:تو یه هفته چجوری دلت اومد تنهام بزاری
رفتم سمتش دستمو گذاشتم رو سینه عضله ایش
من:اومدم دیگه عشقم
رسام:قهرم من
رفت لباس بپوشه خندیدم و از اتاق بیرون اومدم میز ناهارو چیدم کامل
داد زدم:رسام بیا ناهار
اومد و نشست واسش برنج کشیدم و بشقاب قورمه سبزی رو جلوش گذاشتم
یه عالمه هم واسه خودم ماکارونی و سس ترش ریختم و با ولع خوردم
سرمو آوردم بالا و نگاه متعجب رسام به خودم رو دیدم
من:چیه؟
رسام:چه با ولع میخوری
من:گشنم عزیزم توام بخور
بعد ناهار که کل ماکارونی رو من خوردم و رسام متعجب و با بهت نگام میکرد البته تعجب نداره من الان دونفرم
رسام دراز شد رو کاناپه رفتم اتاق و کفش نی نی کوچولو که آریا خریده بود رو برداشتم و لباس نوزادی هم برداشتم رفتم تو حال و نشستم کنار رسام دو انگشتمو تو کفش کردم و رو سینه رسام راه رفتم
چشاشو باز کرد و به کفش کوچولو و سفید نگاه کرد
لباسمو دادم بالا و لباس نامزدی رو رو شکمم گذاشتم
با صدای بچگونه گفتم:بابایی با مامان گهلی؟
الکی ادای گریه در آوردم:منم با تو گهل میسم
رسام بلند شد و دست کشید رو شکمم
رسام:بچه رو نگه میداری؟
من:آره بچمون رو نگه میدارم
رسام بلند خندید و دستشو گرفت بالا:خدایاشکرت
محکم بغلم کرد و تند تند میبوسیدم کل صورتم غرق بوسه هاش شد
۳۳.۷k
۰۴ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.