fake taehyung
fake taehyung
part*9
با شنیدن این حرف مغزم وایساد
ا/ت: چی گمشو مرتیکه بیشور چی داری میگی
پوزخندی زد و از جیبش یه چاقو در آورد و روی گردنم قرار داد
گفت: خب پس حتما دوست داری مرگت با این رقم بخوره ها نظرت چیه
کم مونده بود غش کنم داشتم با تمام وجود میلرزیدم و انگار توی چاه افتاده بودم به نظر خیلی وحشی میومد
یا خدااین اگه بخواد با من لذت ببره لذت که نه منو از درد نابود میکنه و اقا چی اگه بیاد و ببینه و بفهمه چی اقا منو میکشه نمیتونم به اقا خیانت کنم
از طرفی هم این مرتیکه داشت یواش یواش گردنمو با چاقوش خط خطی میکرد
بین دوراهی مونده بودم که گفت:
انگاری نمیخوای قبول کنی نه اوکی پس خودم می قبولونمت
همونجوری که چیزی تنم نبود منو کشان کشان به سمت اتاق برد
منو محکم روی تخت پرت کرد و پیرهن و شلوارش رو در آورد و بهم نزدیک شد
ا/ت:نیا تورو خدا نیا داری بهم تجاوز میکنی این درست نیس
اهمیتی نداد و نزدیکتر شد
که همون لحظه چشام سیاهی رفت
کمی بعد که چشامو وا کردم انگار همه جا خون بود چشامو کامل وا کردم
اون مرتیکه روی زمین غرق خون بود و اصلا تکون نمیخورد
نگاهی به اونطرف کردم که دیدم وای نه مردی نشسته جلوی در تو دستش اسلحه بود
به همون مرده زل زده بود و ریلکس داشت نگاهش میکرد
درسته.اقا بود هموم پالتو یی که چند ساعت پیش پوشید و رفت تنش بود
انگاری با هم درگیر شده بودن چون دهن آقا زخم و خونی بود
زود یکی از لباسای مردانه رو که روی تخت بود و برداشتم و تنم کردم و بلند شدم
به همون مرد که مرده بود نزدیک شدم
دستمو روی نبض دستش گذاشتم و نه نفس نمیکشید
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
part*9
با شنیدن این حرف مغزم وایساد
ا/ت: چی گمشو مرتیکه بیشور چی داری میگی
پوزخندی زد و از جیبش یه چاقو در آورد و روی گردنم قرار داد
گفت: خب پس حتما دوست داری مرگت با این رقم بخوره ها نظرت چیه
کم مونده بود غش کنم داشتم با تمام وجود میلرزیدم و انگار توی چاه افتاده بودم به نظر خیلی وحشی میومد
یا خدااین اگه بخواد با من لذت ببره لذت که نه منو از درد نابود میکنه و اقا چی اگه بیاد و ببینه و بفهمه چی اقا منو میکشه نمیتونم به اقا خیانت کنم
از طرفی هم این مرتیکه داشت یواش یواش گردنمو با چاقوش خط خطی میکرد
بین دوراهی مونده بودم که گفت:
انگاری نمیخوای قبول کنی نه اوکی پس خودم می قبولونمت
همونجوری که چیزی تنم نبود منو کشان کشان به سمت اتاق برد
منو محکم روی تخت پرت کرد و پیرهن و شلوارش رو در آورد و بهم نزدیک شد
ا/ت:نیا تورو خدا نیا داری بهم تجاوز میکنی این درست نیس
اهمیتی نداد و نزدیکتر شد
که همون لحظه چشام سیاهی رفت
کمی بعد که چشامو وا کردم انگار همه جا خون بود چشامو کامل وا کردم
اون مرتیکه روی زمین غرق خون بود و اصلا تکون نمیخورد
نگاهی به اونطرف کردم که دیدم وای نه مردی نشسته جلوی در تو دستش اسلحه بود
به همون مرده زل زده بود و ریلکس داشت نگاهش میکرد
درسته.اقا بود هموم پالتو یی که چند ساعت پیش پوشید و رفت تنش بود
انگاری با هم درگیر شده بودن چون دهن آقا زخم و خونی بود
زود یکی از لباسای مردانه رو که روی تخت بود و برداشتم و تنم کردم و بلند شدم
به همون مرد که مرده بود نزدیک شدم
دستمو روی نبض دستش گذاشتم و نه نفس نمیکشید
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
۹.۵k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.