BTS, Roman

#قطره_های_خون_گردنم
#Part5

من- اهااااااای.. تو کجاییییی؟ تهیوووووونگ...

دورم خودم میچرخیدم و اسم شو صدا میزدم.[باید همینجا ها باشه.. اما کوش!؟]
من باید ببینمش. باید بدونم که خونآشام هست یا نیست.
[واااای چرا همون اول نفهمیدم!]

من- خواهش میکنم بیا، یک کار واجب دارم باهات. تهیووووووووونگ.

واای باید بیاد!

تهیونگ- اومدی؟
من- هوفففف، بالاخره دیدمت

از بین تاریکی ظاهر شد. به سمتش دویدم و صورتم و چند ثانتی صورتش قرار دادم.

من- تو یک خونآشامی؟!

چشام و تیز کرده بودم توی چشمام. از تعجب لب نمیزد.

تهیونگ- چی...چی داری میگی؟!!
من- نه! مثل اینکه نمیخوای به حرف بیای! الان به حرف میارمت

چاقوی کوچیکی که همیشه همراه داشتم برداشتم و انگشتم و خونی کردم.
به چشماش خیره شدم، به زخمم عمیق خیره بود.

من- حالا نمیخوای بگی؟!

حس کردم داره رنگ چشماش تغییر میکنه. قلبم تند تند میزد.

من- تو...ت...تو خونآشامی؟؟؟!!!!!

لحظه های آخر بود که دندون های نیشش رو به نمایش داد. رنگ چشماش به کل تغییر کرده بود. چهره ی خیلی ترسناکی داشت، نمیتونستم اونجا بمونم و باید به سرعت فرار میکردم. اما بجاش موندم تا بقیه اتفاقت رو هم تماشا کنم.
صورتش و بین دستاش پنهون کردم و خودش رو به طور وحشیانه به دیواره های خراب شده میکوبید. خیلی صحنه وحشتنکای بود. هر لحظه که خودش و به دیواره ها میزد، موجب میشد یک دیوار خراب بشه. این قدرت ماوراعش بود.
همونطور فریاد میکشید

(فریاد)تهیونگ- خواهش میکنم بروووووووو. بروووووو از من دور شوووووووو دور شووووو...

به تعداد کلماتی که میگفت، تُن صداش ترسناک تر و ترسناک تر میشد. این خیلی خیلی روی قوه ی ترسم تاثیر میذاشت.

من- تهیو...
(عصبانی، درد)تهیونگ- بروووووووو...

به سرعت فرار میکردم. فقط میدوییدم و از اونجا دور میشدم.
اشک توی چشمام جمع شد. من نباید همچون چیز با ارزشی رو از دست میدادم. باید میموندم حتی اگه من و میکشت.
[ولی چرا من و نکشت؟! چرا بهم گفت فرار کنم؟! اخه چرااا!]
کنار ایستگاه اتوبوس نشسته بودم. توی فکر به کف خیابون خیره شده بودم.
[چرا؟ چرا اون این کار رو نکرد؟ یعنی بعدا هم انکان داره ببینمش!؟ میتونم اون و به همه نشون بدم و بگم که اون وجود داره!؟ ولی نه، اگه این کار رو بکنم قطعا مردم دست بردارشون نمیشن و مدام درموردشون تحقیق میکنن.]
دیدگاه ها (۰)

BTS, Roman

BTS, Roman

BTS

BTS

جیمین فیک زندگی پارت ۸۴#ویو جیمین نشسته بودیم پیش هم و اهو و...

black flower(p,269)

شوهر دو روزه. پارت روال زندگی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط